Sunday 22 April 2012

دانش شگفت انگیز: بخش دوم


دانش شگفت انگیز (بخش دوم )

ترجمه شده توسط دانیل عزیز 
تبریک می گوییم! شما درس اول را انجام دادید.
اما پرسش هایی پیش می آیند، "همه آنچه که باید همراه با من انجام داده شود، چه چیزهایی است؟" پاسخ این پرسش آسان است: "تقریباً همه چیز". می بینید که ما تنها به خاطر یک دلیل آفریده شده ایم: دریافت و پذیرش لذت و حظ مطلق، کامل و نامحدود. اما برای کامل کردن این بحث، باید بدانیم که این سیستم معروف به "دنیاهای معنوی"، چگونه عمل می کند؟ هر قانونی که جهان مادی و جسمانی ما تحت آن عمل می کند و پیش می رود، از دنیاهای معنوی (روحانی) ناشی می شود. این دنیاهای معنوی به منزله مکانهایی هستند که که ارواح ما پیش از اینکه ما متولد شویم در آنجا بوده اند، این دنیاها جاهایی هستند که ما پس از پایان حیات و زندگیمان به آنجا باز می گردیم.
به هرحال، ما تنها به بخش میانی و وسط توجه داریم، بین دو اتفاقی که برای ما روی می دهند (تولد و مرگ)، منظور دوره ای است که ما در بدن جسمانی و فیزیکی خودمان محصورهستیم، بدن مادی، ما را در برگرفته و دارای احساسات و حرکت و ضربان قلب هستیم. این دقیقاً همان چیزی است که کبالا سعی دارد به ما کمک کند، منظور این است که چگونه هرچیزی را در این زندگی به کار ببریم تا هدف احساس کردن آفریدگار را کامل کنیم. برای صعود معنوی و روحانی، ما باید همه چیز را بدانیم و همه امکاناتی را که به ما ارائه می شوند، به کار ببریم.
اول از همه، ما باید آنچه را که در این دنیا - دنیایی که در آن زندگی می کنیم و اطرافمان را فراگرفته، بشناسیم. ما باید دسته ها و رده های متفاوت موجود  در این دنیا یعنی: بیجان، گیاه (رستنی) جاندار و سخنگو و چگونگی عملکرد آنان را دریابیم. سپس خودمان را باید بفهمیم و دریابیم. من از حیوان یا جانور که ما در آن رده قرار می گیریم، حرف نمی زنم، بلکه منظور روحی است که در یک جاندار یا حیوان وجود دارد. ما باید چگونگی رشد آن (روح)، نقشی که ما در رشد و پیشرفت روح بازی می کنیم و بعد همه آنچه را که می توانیم انجام دهیم تا در صعود معنوی پیشرفت کنیم، دریابیم و بفهمیم.
دانش کبالا درباره چگونگی حل مشکلات ما در این جهان نیست، مشکلات اقتصادی و تجاری ما را حل نمی کند، در پیدا کردن یک یار و شریک زندگی به ما کمک نمی کند. اما به ما می گوید که دقیقاً چگونه با مسئولیتهای معنوی خود روبرو شویم، نه اینکه ما را مجبور کند تا از میان مشکلات و بحرانها، به پیشرفت برسیم. کبالا به ما کمک می کند تا مشکلات کلی و روی هم ناشی از آنچه که مسائل روزانه مان به سوی ما می فرستند، حل کنیم. همه دردسر ها و رنجها به یک دلیل واحد پیش می آیند: برای اینکه ما را به نقطه شروع صعود روحانی و معنویمان ببرند. اما پس از اینکه ما کشف کردیم که هرچیزی چرا و چگونه عمل می کند- منظور قوانین جهانهای معنوی است که به سوی ما فرستاده می شوند – می توانیم چالشها و رقابتهای روزمره مان را برای کمک به خودمان بکار ببریم تا به درستی رفتار کرده تا به سوی آفریدگار پیش برویم.
بین پایین ترین قسمت آخرین جهان معنوی یعنی جهان "عسیا" و دنیای ما، این عالم مادی که ما به صورت جسمانی و مادی  در آن وجود داریم، سد یا پرده ای قرار دارد که در کبالا به "مخصوم" معروف است. به محض اینکه که ما این پرده را طی کنیم و وارد جهانهای معنوی دیگر شویم، شروع به پیمودن راهی می نماییم که شش هزار پله تا مقصد نهایی که به پایان اصلاح یا "گمار تیکون" معروف است، فاصله داریم. هر زمانی که برای بالا رفتن از پله های این نردبان طی می کنیم، یک لایه از لایه های پنهان آفریدگار هم کنار می رود.
پایان اصلاح، اصلاح تمام امیال و آرزوهای ما را به دنبال دارد. اولین مرحله در مطالعه کبالا شامل خواندن کتابهایی مناسب و مرتبط بسیار و نیز هضم دانش فراوان آنها در حد امکان است. مرحله بعد کار گروهی است، هنگامی که امیال و احساسات گروه و آموزنده (دانشجو) ترکیب و یکی شوند. ظرف آموزنده به نسبت تعداد اعضای گروه بزرگ می شود.
در مرحله کار گروهی، این گروه است که نماد آفریدگار و سمبل اوست، چون هرچیزی که بیرون از ما جای دارد آفریدگار است. در همه زمان، کبالیستها گروههایی داشته اند. تنها در چارچوب گروهی که بر اساس پرورش روابط  متقابل بین اعضاء بنا شده باشد آموزندگان کبالا می توانند برای فهمیدن و درک  جهان های معنوی، پیشرفت کنند.
مطالعه کبالا در حقیقت، یک فرآیند (پروسه) دو قسمتی است. در بخش اول از این فرآیند آفرینش و ترقی و صعود آن را از فکر اولیه آفریدگار تا زمانی که به سطح دنیای ما برسد، مطالعه می کنیم. بخش دوم مطالعه و بررسی برای تکمیل سفر است (سفر بازگشتی)، به عبارت دیگر ما از جایی که امروز در آن وجود داریم، همه آن راه قبلی را به صورت بر عکس تا بالاترین سطح طی می کنیم. (منظور یک مسیر رفت و برگشتی است، اول از آفریدگار تا جهان ما و دوم برعکس از جهان خود تا بالاترین سطح) لازم به ذکر است که بدن جسمانی ما نمی تواند به جایی برود، ما همین جا می مانیم که در آن هستیم. ما به طریقی روحانی و معنوی صعود می کنیم، این طریق روحانی از تلاشهای ما به وجود می آید و پیشرفت در نتیجه همین سعی و تلاشها ایجاد می گردد.
در درس اول، درباره سطوح و مراحل اولیه فرآیند (پروسه) آفرینش و بخشهای آفریدگار مطالبی را یاد گرفتیم. اکنون تا حدی از آناتومی (ساختمان) موجود چیزهایی آموخته ایم، در اینجا بگذارید بحث را ادامه دهیم. به یاد می آورید که آفریده (مخلوق) تصمیمی برای جذب تمام نور نداشت، بلکه فقط قسمتی از آن را، حدود بیست درصد، جذب کرد. بقیه هشتاد درصد نور بیرون باقی ماند. آن نور در اصطلاح نور احاطه کننده یا نور اطراف یا در اصطلاح " اُر مکیف Or Makif" نام دارد.
نوری که جذب شده در "توخ"، بدن، قراری می گیرد و نور احاطه کننده،" اورمکیف"، شروع به اثر گذاشتن مخلوق یا موجود در این لحظه می کند. می گوید: "آیا می بینی که چقدر پذیرش بخشی از نور لذت بخش است؟ تو نمی دانی که چه مقدار خوشی و لذت بیرون باقی می ماند، فقط سعی کن  تا قدری بیشتر بپذیری ." می توانیم بفهمیم بهتر است  که اصلا لذت را احساس نکنیم تا آن که فقط مقدار بسیار کمی از آن را حس کنیم. لذت، از بیرون و درون فشار وارد می کند و بنابراین مقابله با آن بسیار مشکلتر می گردد. آیا هرگز سعی کرده اید که فقط یک تکه چیپس بخورید و به خوردن بقیه ادامه ندهید؟!
به دلایلی، اگر مجاز باشیم که فقط یک چیپس سیب بخوریم، برای ما ساده تر است که  اصلا آن را نخوریم. می توانیم برای روزها، هفته ها یا ماهها بدون چیپس سر کنیم اما آیا می توانیم تنها یکی را و نه بیشتر بخوریم؟ 'پارصوف" شبیه چنین چیزی است. تازمانی که به هیچ وجه نوری را جذب نکند، می تواند در چنین حالتی باقی بماند. اما به محض اینکه نور وارد شود، مثل زمانی که شما چیپس سیب زمینی را می خورید، از مزه آن لذت می برید و برای دیدن هر آنچه در ساک باقی مانده  به پایین می نگرید. فشار از دو سمت و نه از یکطرف وارد می شود. شما از یک سو در درون از آن لذت می برید و علاوه بر آن می بینید که چقدر باز لذت زیاد و فراوان است.
'پارصوف" اکنون از هردو طرف داخل و خارج (درون و بیرون) تحت فشار است. اما در حال حاضر مقداری را که می تواند برای خاطر و رضای آفریدگار جذب نماید، محاسبه می کند. اگر حتی کمترین مقدار نور خارجی را جذب کند، مقدار ناچیزی از نور حکم می کند تا آن بخشی از نور را برای خودش جذب کند و احساس شرمی هولناک کند، که به مراتب بدتر و دردناک تر از عدم لذت است.
تنها یک کار می تواند انجام شود.  فقط می تواند نوری را که در درون داشته پس بزند و نپذیرد بدین خاطر بتواند به حالت اولیه خالی اش باز گردد، یعنی قبل از اینکه نوری را به درون خودش راه داده بود.  (نوری ر ا در داخل خود راه نداده بود، منظور حالت اول است، حالت بدون نور) چنین چیزی دقیقاً همان کاری است که مخلوق (آفریده)، 'پارصوف'، انجام می دهد. نوری که برای خاطر آفریدگار جذب می شود "اور پنیمی "Or Pnimi نام دارد. نور احاطه کننده ای که اجازه داخل شدن نداشته     " اور مکیف" خوانده می شود.
فشاری که این نورها در یک زمان به صفحه یا پرده (مسخ Masach) در ناف (تابور Tabur) وارد می کنند، سبب می شود که مرزی در 'پارصوف' ایجاد شود و 'توخ و صوف" را از هم جدا کند و در اصطلاح این "ضربان درونی وبیرونی" نام دارد. در زبان عبری در اصطلاح به این عمل "بیتوش پنیمی ومکیف" Pnimi uMakif گفته می شود. به عبارت دیگر، این دو نور به مرز و حاشیه ای که دو ناحیه را از هم مجزا می کند فشار وارد می کنند، یعنی جایی که مخلوق لذت و حال را هم قبول کرده و هم نپذیرفته است.
واقعاً درون "پارصوف" چه اتفاقی می افتد؟ نوری در دهانه یا "په Peh" جذب شده و صفحه را به پایین تا سطح "تابور" هل داده آنقدر که به مقدار بیست درصدی است که مخلوق می تواند برای خاطر آفریدگار قبول کند. "تابور" یا ناف مکانی در"گوف" (بدنGuf) است که در آن مخلوق تصمیم می گیرد که نباید هیچ نوری را طی پایین فرستادن به "گوف" جذب کند. هنگامی که مخلوق مشخص می کند که نمی تواند فشار را نگه دارد و تحمل کند و باید نور را از بدنش خارج کند، "مسخ" (صفحه یا پرده) به کمک و پشتیبانی "دهانه" (په) آمده و نور را بیرون پرتاب می کند.
پس مخلوق چطور می داند که چه مقداری را جذب کرده؟ چگونه به رقم بیست درصد می رسد؟ تعیین این مقدار بر عهده بخش "روش "Rosh سَر است. قبل از اینکه مخلوق حتی به نوری اجازه ورود و داخل شدن به "توخ" بدهد، "روش" جزئی ترین اطلاعاتی را که برای انجام این تصمیم لازم است، در دست دارد. می داند که چه نوع نوری باید باشد، چه نوع لذتی را با خودش می اورد، خواسته و میل آن چه بوده، و اینکه چقدر نیرو و توانایی دارد که در مقابل لذتی که برای خاطر خودش کسب می کند، بایستد.
به یاد بیاورید که اولین کار "پارصوف" نپذیرفتن نور و پس زدن کامل آن است. همان نوری که "اور حوزر" (نور برگشتیOr Hozer)نام دارد. درون آن نور است که همه اطلاعاتی که مورد نیاز روش برای محاسبه است، قرار دارند. طبق این اطلاعات، همچنین داده هایی از حالتی که "پارصوف" با نور پر شده، و از این حالت که محدودیت نور را در پی دارد، "پارصوف" حافظه ای را از گذشته نگاه می دارد، مُهر و علامتی که "رشیمو "Reshimo نام دارد.
پس چه چیزی به صورت روحانی وجود دارد؟ فقط میل به لذت بردن و لذتی که میل و خواست را ارضا کند. ممکن است عبارت"عاویوت "Aviut را به یاد داشته باشید، منظور همه اطلاعات و دانسته ها در باره میل و خواستی است که مخلوق دارد. روش علاوه بر اطلاعات در مورد نور، این (اطلاعات) را نیز دارد. فرآیند (پروسه) انبساط و گسترش نور در داخل پارصوف، "هیتلبشوت"(پوشاک - پوشیدن) نام دارد. به درستی می توان گفت که فقط آفریدگار (خالق) و آفریده (مخلوق) وجود دارند.
GALGALTA1















































*شکل 5. پنج پارصوف: گلگلتا Galgalta  ، AB، SAG، MA، BON

اور حوزر:  OH
اور یاشار:   OY
هربار که مخلوق نور را خارج وسپس شروع به محاسبه و برآورد می کند، اطلاعاتی از حالت قبلی خود دارد. حافظه ای از خواست و میل و حافظه ای هم از آنچه که نور خواستار آن بوده، داراست. به زبان کبالیستی، "رشیموی عاویوت" (میل) و"هیتلبشوت" (نور) را دارد. این همه آن چیزی است که نیازمند آن است، بدین خاطر که به صورتی دقیق از آنچه که در هنگام جذب نهایی نور، احساس کرده، آگاهی پیدا کند. اکنون می تواند محاسبات درست و مناسبی درباره آنچه که بعداً انجام می دهد و نیز چگونگی انجام آن عمل، صورت دهد.
نخستین باری که نور در "پارصوف" جذب می شود، "گلگلتا" نام دارد. پس از اینکه مخلوق نور را به خاطر فشار بسیار زیاد و تحمل ناپذیر پس می زند و نمی پذیرد، سعی می کند تا یکبار دیگر نوری حدود 15 درصد را جذب کند. اما برای انجام این کار، "توخ" باید کوچک شود (مثل پارچه ای که چروک می شود) و این دقیقاً همان کاری است که انجام می دهد. اندازه "توخ" (درونی) کمتر می شود و به "روش" (سَر) اجازه می دهد که فقط به جایی برسد که "په" (دهان) قبلاً آنجا بود. این پارصوف جدید AB نام دارد. در مورد این فرآیند بعداً بحث می کنیم.
در حقیقت 5 پارصوفیم (جمع پارصوف) در جهان معنوی و روحانی وجود دارند. نامهای آنها "گلگلتا، AB، SAG، MA و"BON است. به خاطر داشته باشید که یک پارصوف، مرحله یا فازی روحانی است، یک مکانیسم (عملکرد) محاسباتی که به صورتی مستقل چگونگی اصلاح خود را محاسبه می کند، یعنی اینکه چگونه بتواند به خاطر دادن و بخشیدن به آفریدگار، بپذیرد و بگیرد. در هر پارصوف نور کم کم به داخل جذب می شود.
پس چگونه سطوح "عاویوت" (میل) و"هیتلبشوت" (نور) مشخص شده اند؟ در حقیقت این عمل به زمانی باز می گردد که برای "گلگلتا" معین و مشخص شده تا عاویوت سطح 4 و میل یا خواسته سطح 4 را داشته باشد. به یاد بیاورید که آن تمام نور را جذب و بعد آن را دفع کرد. سطوح بیشینه (ماکزیمم) هردو، هم نور و هم میل را داشت. ما هنگامی که درباره این عوامل (فکتورها) برای انجام محاسبات سخن می گوییم، این طرز کار را بدین ترتیب خلاصه می کنیم، یعنی با نوشتن (یک مختصات) (نور، میل) و اگر این وضعیت را در نظر داشته باشیم، داریم  (4،4)  (نور در سمت راست برابر 4 و میل در سمت چپ برابر 4).
"پارصوف" بعدی در این حالت جدید AB نام دارد، داده ها را نگاه می دارد و سطحش را به پایین می آورد تا با سطح  (4،3) جور و برابر شود - سطح نور 4 و سطح میل 3 است. بدین طریق است که می تواند نور را با اطمینان جذب کند.
برای "پارصوف" SAG، سطح به حالت (3،2) می رسد و به همین ترتیب تا مراحل بعد. . . . هر "پارصوف" ظرفیت خودش را کم می کند تا جسم یا بدن خود، یا گوف را پر کند، این عمل بوسیله نور به خاطر آفریدگار بیشتر و بیشتر می شود. لازم به ذکر است که هیچ چیز در معنویت و روحانیت هرگز گم نمی شود. هر بخش قبلی داخل بخش جدیدتر قرار می گیرد. پس در واقع، آنچه که در حقیقت اینجا شرح و توصیف شده یک سیستم بوده است و نه یک سیر تکاملی.
چنانکه قبلاً گفته شد، برای هر جهانی، پنج "پارصوف" هست از طرفی پنج جهان وجود دارند: "عولام آدام کدمون (عولام به معنی جهان یا عالم است)، عولام اصیلوت، عولام بریا، عولام یصیرا و در نهایت عولام اسیع (عسیا)" . پنج جهان به همراه پنج "پارصوف" برای هر عالم یا جهان به معنی این است که در مجموع بیست و پنج "پارصوف" وجود دارند که از بالا به پایین پدیدار می شوند. از این پس بسی بیشتر در مورد اینها بحث خواهد شد.
جهان یا عالم ما حالت یا وضعیتی از "ملخوت" (اراده و خواست مطلق به دریافت و پذیرش) است که به دلیل غیاب یا عدم وجود "مسخ" یا پرده مشخص شده است، بدین معنی که فاقد نیاز و الزام اساسی برای اینکه یک "پارصوف" در نظر گرفته شود می باشد. (احتیاجی اساسی برای "پارصوف" بودن ندارد).  
با نگاهی دوباره، دیاگرام (شکل شماره 4) درس قبلی را به یاد بیاورید. جایی که "پارصوف" نشان داده شده، در حقیقت دو وضعیت متفاوت می تواند وجود داشته باشد. وضعیت نخست در هنگامی است که آن (پارصوف) نور را از آفریدگار می پذیرد و احساس خوشی و لذت می کند. این وضعیت "حوخما" نام دارد. آیا فاز یا مرحله اول را به خاطر می آورید، فاز الف موسوم به"حوخما"، هنگامی که نور آفریدگار به ظرف وارد شد و آن را خشنود کرد و سر حال آورد؟ ممکن است که انسان از این مسئله احساس تعجب کند که همبستگی و ارتباطی بین آن فاز (مرحله) و این وضعیت وجود ندارد. مطمئن باشید که این مسئله تصادفی نیست.
وضعیت دوم هنگامی ایجاد می شود که "پارصوف" فقط بخواهد مثل آفریدگار، دهنده و اعطا کننده باشد و از این حالت هم احساس لذت می کند. این وضعیت "بینا" نام دارد. فاز یا مرحله دوم را به یاد بیاورید، که به مرحله "بٍت" معروف بود و مرحله "بینا" هم نامیده می شد. واضح و مشخص است که که این دو وضعیت، یعنی "حوخما و بینا"، درست مخالف و مقابل هم هستند. اولی با عمل پذیرش و گرفتن سرو کار دارد و دومی باید بخشنده یا دهنده باشد.
در حقیقت، وضعیت یا حالت سومی هم وجود دارد. این حالت یک وضعیت مختلط است که در آن مخلوق مقداری از نور را جذب می کند، اما فقط می تواند این مقدار را برای خشنود کردن آفریدگار بپذیرد. بقیه "پارصوف" خالی می ماند. از این امر، شما احتمالاً حدس زده اید که این مرحله "زعیر انپین" است.
باید دانست که دو نوع نور وجود دارند. نور "حوخما" نور لذت و حال است. نور "حصادیم" نور اصلاح است. نوری است مَسَخ را می سازد، پرده یا صفحه ای که در مورد آن صحبت کردیم. به عنوان یک مثال، بگذارید چنین بگوییم که ما ده درصد از نور "حوخما" و نود درصد از نور "حصادیم" را دارا هستیم. این وضعیت وقتی تحت مقوله و طبقه مختلط یا درهم قرار بگیرد، به هم می خورد و" زعیر انپین" نام می گیرد.
سطح نهایی مطلق وجود حیوانی ما، "ملخوت" است. صد درصد و بدون اعمال ممنوعیتی، به صورت "به من بدهید چون من آن را می خواهم" یا سطح میل به گرفتن و پذیرفتن، عمل می کند. این وضعیت نام دیگری، یعنی "عین صوف" دارد که به معنی جهان بی نهایت است. بی نهایت در اینجا هم معنا و شبیه اصطلاح بی نهایت در علم نیست، بلکه به پذیرش نامحدود ارتباط دارد، یعنی چیزی که ویژگی "ملخوت" است. این امر آن چیزی است که پیش از ایجاد محدودیت رخ می دهد؛ "ملخوت" هرچیزی را به انتخاب خودش فرو می بلعد. اما در نهایت رنجیده هم هست، احساسی ناباورانه از شرم می کند.
در واقع، این قبول و پذیرش اولیه هر جزء از نور یک ضرورت مطلق است. برای احساس شرم معنوی ناشی از عمل پذیرش بدون عمل دادن و برگرداندن، اول باید آفریدگار و صفتهای او ادراک شوند تا بتوان او را به عنوان بخشنده و دهنده احساس کرد و شکوه و جلال او را دید و فهمید. سپس از مقایسه صفتها و ویژگیهای آفریدگار و ذات خودپرستانه مخلوق، احساس شرم به وجود خواهد آمد.
ما هم از این حالت متفاوت نیستیم. وظیفه نخست ما این است که حقیقتاً آفریدگار را ادراک کنیم. اما لازمه این امر خودش کار و فعالیت زیادی است. شکوه معنوی، آفریدگار، به یکباره رخ نمی دهد، پیشاپیش و جلوی ما آشکار می شود. به همین ترتیب که این امر رخ می دهد، نخستین چیزی که در ما ظاهر می گردد میل به انجام چیزی برای اوست.
این را همیشه در دنیایمان می بینیم، هنگامی که شخصی فرصتی برای انجام دادن کاری برای شخصی بسیار معروف و مشهور را داشته باشد، مثلاً برای یک ستاره سینما یا یک رهبر سیاسی و حکومتی، آن را با کمال میل و لذت انجام خواهد داد. اگر رئیس جمهور آمریکا یا ستاره سینمایی مورد علاقه ما درخواست مساعدت و کمکی از هریک از ما بکند، بدون توجه به وابستگی سیاسیمان، احتمالاً به خاطر اهمیت بسیار زیاد این اشخاص متقاضی کمک، برای اینکه کاری انجام بدهیم از جا می جهیم. این نوع از عمل به عنوان یک مزیت و امتیاز مخصوص در نظر گرفته می شود و نه یک کار و عمل،  زیرا ما لذت و سرخوشی بسیاری را از اینکه اجازه داریم تا این وظیفه را انجام دهیم، کسب می کنیم.
هدف تمام کارهای ما آشکارسازی آفریدگار، شکوه و قدرت او می باشد. به محض دستیابی به این سطح، چیزی که شاهد آن هستیم به ما به عنوان منبع انرژی جهت انجام کاری برای منفعت آفریدگار به کار خواهد رفت. این آشکارسازی آفریدگار، که باید مورد تاکید قرار بگیرد، تنها هنگامی اتفاق می افتد که فرد قبلاً میل و خواست مشخص و روشنی را به دست آورده باشد تا از آشکارگی تنها برای اهداف نوعدوستانه استفاده کند، صفتهای نوعدوستانه یا همان بخشندگی را به دست آورد.
اکنون به مخلوق یا موجودمان باز می گردیم. ملخوت 100 درصد نور را پس می زند و رد می کند و همچنان می خواهد نور را دریافت کند، اما نمی خواهد که اراده و خواست خود را برای حریصانه خوردن هرچیزی که می تواند، به کار ببرد. می داند که اگر مطابق با خواست و اراده خود عمل کند و تنها به خاطر خودش گیرنده و پذیرنده باشد، از آفریدگار دورتر و دورتر می شود. پس محدودیت اولیه را اعمال می کند که "ضیمضوم الف "Tzimtzum Aleph نام دارد. با انجام این کار به حالتی از خالی بودن (خلاء) باز می گردد اما در عین حال خود را با آفریدگار مشابه سازی می کند.
عمل بخشیدن باعث ایجاد احساس مطلق و کامل بودن می شورد. شاید به نظر برسد که خالی بودن کامل بودن در تضاد و مخالف یکدیگر باشند. اما منظور من خالی بودن شبیه گرسنگی و ضعف نیست. منظور از این خالی شدگی عدم نیاز به لذت و خوشی است. در جهان ما، این حالت با ارضاء شدن مطابقت دارد. این امر به این خاطر است که لذت و حال دریافت شده محو و ناپدید نمی شود. کسی که عمل بخشیدن را ا نجام می دهد احساس کسی را دارد که دائم پذیرا و قبول کننده خشنودی و حالی است که به او می رسد. پس موجود یا آفریده قادر است به طور همیشگی لذت را به دو طریقه، هم کیفیت و هم کمیت، احساس کند.
آفریدگار ظرفهارا به شیوه ای کاملاً مبتکرانه و هوشمندانه خلق کرده است. آنها چنان سازماندهی شده اند که به تدریج و آرامی خاصیت و صفت دادن شدید نور را جذب کنند. در این فرآیند جذب، آنها شبیه نور می شوند. اما چگونه در جهان ملخوت می تواند شبیه نور باشد و همچنان لذت و حال را بپذیرد؟
پیشتر، درباره اینکه چگونه ملخوت یک مَسَخ یا صفحه را بر همه میل های خود قرار داد، و باعث شد که انجام عمل پذیرش به خاطر خودش غیر ممکن شود، صحبت کردیم. پس هنگامی که نور به ملخوت می رسد، مخلوق یا آفریده هر ذره از لذت را به بیرون هُل می دهد. سپس تصمیم می گیرد که تنها مقداری از نور را جذب کند که بتواند آفریدگار را خشنود سازد. اگر به این حالت بپذیرد و بگیرد، همان پذیرش بدون خودداری و منع را انجام داده است.
از وضعیت ملخوت در جهان عین صوف یعنی جایی که ملخوت همچنان به صورتی حریصانه هر چیزی را که بتواند می بلعد،ضیمضوم الف (اول) ساخته شده که در آنجا یک حافظه و یا "رشیمو" باقی می ماند. این رشیمو تشکیل شده از :
1) سطح چهارم "هیتلبشوت" (داده ها و اطلاعاتی درباره کیفیت و کمیت نور).
2) سطح 4 "عاویوت" (اطلاعاتی درباره نیروی میل) .
با استفاده از این دو نوع حافظه، یعنی رشیموی نور و میل، ملخوت محاسبه را در "روش" (سر) خود انجام می دهد. در این محاسبه مشخص می شود که "ملخوت" می تواند بیست درصد اول نور را برای خاطر آفریدگار دریافت کند.
بگذارید این را به مقدار درصدهایی تقسیم کنیم و ملاحظه کنیم که چه اتفاقی می افتد و ببینیم همه این نور کجا می رود. صد درصد نوری که به "ملخوت" می رسد "اور یاشار Or Yashar" (نور مستقیم) نام دارد. کل مقدار نور، پس زده شده (برگشت می خورد) و "اور حوزر "Or Hozer (نور بازگشتی) نام دارد. "ملخوت" تصمیم می گیرد که بیست درصد نور را جذب کند. بیست درصدی از نور که داخل می شود "اور پنیمی "Or Pnimi (نور درون) نام دارد. بیشترین مقدار نور، هشتاد درصد باقیمانده بیرونی، " اور مکیف" (نور احاطه کننده) لقب می گیرد.
به خاطر داریم که پنج "پارصوف" در هر جهان معنوی وجود دارند. "پارصوف" ها عبارتند از "گلگلتا، AB، SAG، MA و BON".  "گلگلتا" اولین پارصوفی است که سهمی از نور دریافت می کند. پس از اینکه مخلوق تصمیم گرفت تا تحت فشار ناشی از درون و بیرون نور بیشتری بپذیرد، نوری که بسیار زیاد هم هست، کل مقدار نور را خارج می کند.  بدین خاطر که حتی اگر کمترین مقدار نور اضافه را جذب کرده بود، احساس شرم بی اندازه می کرد.
همانطور که نور داخل "پارصوف" می شود، صفحه یا پرده از "په" (دهان) به سوی" تابور" پایین می آید. همچنان که "گلگلتا" نور را به بیرون هُل می دهد، صفحه به "په" باز می گردد و" روش" (سر) و" توخ" (اندرون) را جدا می کند و بار دیگر "پارصوف" خالی می شود. در این نقطه همه چیز بار دیگر مساعد و خوب شده زیرا دیگر لذتی نیست که بتواند در این حالت احساس شود. به محض بازگشت صفحه به " په"، آن ضعیف شده و "عاویوت" کم می شود.
این فرآیند کلی کشش نور در "پارصوف" به "پالایش" (به عبری "هیزداخوت") معروف است. با این حال و از سوی دیگر، طی فرآیند "هیتپاشتوت" (بسط و گسترش نور در یک "پارصوف")، صفحه شروع به ضخیم شدن می کند. به عبارت دیگر، "عاویوت" (میل یا ضخامت) در حقیقت بیشتر می شود.
این زیاد و کم شدن شدن "عاویوت" (میل)، اگر ما واقعاً به آنچه که اتفاق می افتد بنگریم، احساس را ایجاد می کند. همچنان که نور داخل "پارصوف" می شود و صفحه را پایین می کشد، فشار بیشتر و بیشری بر صفحه وارد شده تا نور را نگاه دارد. چون صفحه تحت فشار "اور پنیمی" یا نور درونش، و "اور ماکیف"، نور بیرونیش، است. با کم شدن فشار، میل هم کم می شود. اما به محض اینکه صفحه بالا بیاید و نور را به بیرون هل دهد، فشار به تدریج کم می شود. با کاهش فشار ناشی از خارج (بیرون) و داخل (درون)  نیز میل ("عاویوت")  پایین می آید (کم می شود) .
سابقاً که همه نور از طرف "گلگلتا" پس زده شد، مخلوق هنوز هم دارای حافظه هایی بود.  رشیموهایی که مربوط به کیفیت نور و نیز مقدار جذب شده بودند، (سطح چهارم "هیتلبشوت") و رشیموهای مربوط به نیروی میل" گلگلتا" که "عاویوت" را داشت.
اما سطح میلی که ثبت شد نه سطح چهارم، بلکه سطح سوم بود. چرا؟ مقداری از "عاویوت" ناپدید شد بدین خاطر که "پارصوف" متوجه گردید که برایش غیر ممکن است تا همراه با میلی در سطح چهارم عمل کند. پس اکنون "رشیمو"ها به صورت (4 و3)  نوشته می شوند که منظور این است که نور در سطح 4 و نیروی میل در سطح 3 است.
پس بدین خاطر که "عاویوت" تا سطح پایین آمد، صفحه یا "مَسَخ" نیز از جایگاه قبلی خود نزول کرده، به" په روش" (دهان سر  Peh of Rosh) بدل شد، تا یک سطح را پایین بیاورد برای اینکه با نیروی میلی با سطح سوم منطبق شود. سطوح "کتر" را به یاد بیاورید: کتر / فاز صفر، حوخما / فاز یک، بینا / فاز 2، زعیر انپین / فاز 3 و ملخوت / فاز 4. اکنون هنگامی که دوباره به شکل 4 مراجعه کنید، سطوح درونی داخل بخش" توخ پارصوف" کمی مشخص تر خواهند شد.
پس از "هیزداخوت"، عقب نشینی و کناره گیری نور، صفحه یک سطح، یک بخش پایین می آید. بدین معنا که صفحه به میان بخشهای "کتر و حوخما" در "توخ" تنزل می کند. این مکان در" گلگلتا"، به "خازه" معروف است، جایگاه سطح 3.
حالا کل پروسه (فرآیند) دوباره شروع می شود. بار دیگر نور به "مسخ" یا صفحه، از بالا فشار وارد می کند. صفحه در ابتدا و مانند قبل، 100 درصد نور را پس می زند. مخلوق سپس محاسبه ای انجام می دهد تا مقداری از نور را قبول کند، اما دوباره، صرفاً به" تابور گلگلتا" Tabur of Galgalta تنزل می کند. اما به یاد داشته باشید، صفحه یک سطح پایین آمده بود، پس نور کمتری وجود خواهد داشت که داخل شود. پروسه یا فرآیند "هیتپشتوت" (بسط و گسترش نور) دوباره اتفاق می افتد.
به محضی که نور به "تابور" (ناف) می رسد، صفحه، چنانکه قبلاً بود، شروع به احساس فشار از درون و بیرون می کند. مخلوق باید نور را مانند بار نخست بیرون بیندازد. صفحه بالا می آید، "عاویوت" را از دست می دهد. هنگامی که صفحه در نهایت پشتیبانی اش را نسبت به" روش" یا سر انجام می دهد، رشیموها "پارصوف" را پر می کنند. این بار سطوح به صورت (3 و2)  هستند. به یاد داشته باشید، این بدین معناست که ثبت و ضبط نور باعث کم شدن یک درجه از سطح و رسیدن به سطح 3"هیتلبشوت" شده و حافظه "عاویوت" به سطح 2 پایین آمده است.
درست مانند قبل، صفحه به سطحی مطابق با سطح "عاویوت" خود پایین آمده و پارصوف بار دیگر منقبض می شود.  صفحه اکنون در سطحی بین "حوخما و بینا"، از "گلگلتا" ست، جایی که "خازه" در AB، "پارصوف" دوم وجود دارد. این "پارصوف" جدید به SAG معروف است.
صفحه یک بار دیگر پایین آمده و همان اتفاقی که در دو "پارصوف" اول افتاد،  دوباره تکرار
می شود. صفحه به سوی "په روش "SAG(Peh of the Rosh of SAG) بالا آمده و "رشیمو"ها به  (2 و1) تقلیل می یابد. "پارصوف" جدید ایجاد شده در فرآیند، MA نام دارد. پس از این فرآیند دقیقاً شبیه آنچه در MA روی داد، دوباره اتفاق می افتد، "رشیمو"ی  (1 و 0)  از "هیزداخوت" (عقب رفتن نور) MA خارج شده و آخرین "پارصوف" یعنی BON تشکیل می شود.
هر "پارصوف" از پنج قسمت تشکیل شده است: " شورش کترShoresh Keter (ریشه، 0)، آلف هوخما (1)، بت بینا (2)، گیمل زعیر انپین (3) و دالت ملخوت (4)". میلی وجود ندارد که پیشتر، اکنون یا در آینده داشته باشید که این سطوح را نداشته باشد. هیچ میلی ممکن نیست بدون این سطوح تشکیل شود. این شکل گیری یک سیستم ثابت است که هیچ گاه تغییر نمی کند.  آخرین سطح، "دالت" یا "ملخوت"، همه 4 میل قبلی را احساس می کند. این امیال آن چیزی هستند که آفریدگار برای خلق آن به کار برده است. "ملخوت" به هر کدام از این امیال اسمی می دهد و این اسامی شرح می دهند که مخلوق چگونه آفریدگار را در هر لحظه داده شده، درک می کند.
این دقیقاً علت این مسئله است که چرا" کِلی" به نام آفریدگار یعنی: (Yod Hey Vav Hey – YHVH)" یود هی واو هی"-"ی ه و ه" خوانده می شود. چیزی که این حروف نشان می دهند، یعنی امیالی که ما از آنها ساخته شده ایم، به صورت مفصل در کبالا مورد بررسی و مطالعه قرار گرفته اند. آنها هر چیزی را مانند اسکلت انسان شکل می دهند. یک فرد ممکن است بزرگ یا کوچک، لاغر یا چاق باشد اما یک او در هر حال شخص باقی می ماند و نه چیز دیگر.
اکنون و پیش از اینکه درس را به پایان برسانیم، بگذارید چند چیز را مشخص کنیم. پارصوف هایی که با نور "حوخما" پر می شوند "گلگلتا" و AB نام دارند. اگر آنها با نور "حصادیم" (رحمت) پر شوند، SAG، MA، BON نام دارند. همه نامهای متفاوت پارصوف ها بر اساس ترکیب این دو نوری هستند که داخل "پارصوفی" مخصوص وجود دارند." هر چیزی که در کبالا و در تورا نوشته شده چیزی غیر از پارصوفهای معنوی نیست که هم با نور حوخما و نور حصادیم یا هردو اما به نسبتهای متفاوتی، پر شده باشند".
پس از پیدایش 5 پارصوف گالگالتا، AB، SAG، MA، BON همه رشیموها ناپدید می شوند. همه امیالی که می توانند با نور پر شوند، برای نفع پروردگار، از کار افتاده اند. در این مرحله، صفحه کاملاً توانایی دریافت نور به جهت آفریدگار را از دست می دهد و تنها می تواند بدون دریافت چیزی، مانع اگویسم (خود خواهی) شود.
پس آنچه که اینجا اتفاق می افتد سبب می شود که "ملخوت" نخستین محدودیت را ایجاد کند و بعد از این است که می تواند 5 قسمت نور را دریافت کند. به یاد دارید که ما در باره جهان های معنوی سخن می گوییم. نخستین جهانی که بدان اشاره شد،"آدام کدمون"، از 5 "پارصوف" تشکیل شده که پیشتر خلق شده بودند. "ملخوت" همه این پنج تا را با "رشیمو"های خود پر می کند.
در ابتدا، در جهان "عین صوف" (بی نهایت)، "ملخوت" کاملاً با نور پر شد. پس از نخستین محدود سازی، به دلیل سیستم "پارصوف"ها، اکنون نور را تا سطح "تابور" جذب می کند. حالا، "ملخوت" باید بخشی را پر کند که زیر "تابور" بوده و "صوف" (انتها یا پایان) نام دارد و نور را تا آخرین حد، به "صیوم" (انجام یا نتیجه) خود سرازیر می کند و پایین می فرستد. آفریدگار می خواهد تا "ملخوت" را با لذت و کیف و حال نامحدود پر کند. هر چیزی که 
مورد نیاز برای رسیدن به این هدف است، وضعیت هایی را برای "ملخوت" ایجاد می کند که میل و قدرت پر کردن بخش باقیمانده دارند، یا به عبارت دیگر همان پس فرستادن لذت و حال به آفریدگار.

  Thanks a lot Dear Daniel



No comments:

Post a Comment