Tuesday, 5 June 2012


اصلی از هیلل پیر



"چیزی را که از آن متنفری برای دیگری مخواه !!

این اصل را هیلل پیر برای کسانی تعیین نموده که بخواهند از طبع و نیت خودخواهانه خود رها شوند. کسانی که مایلند به عالم روحانی نزدیک گردیده و به عمق درک آفریدگار و سود حاصل از آن دست یابند.

انسان سردرگم است و نمی داند چگونه به این امر رو کند. معمو‌لا فکر می کند که می تواند از  صفات و امیال کنونی خود که متعلق به دنیای مادی هستند استفاده کند؛ زیرا هر چه باشد؛ او سالهای زیادی را برای آموزش، درک  و کسب چیزی در زندگیش صرف نموده و به همین دلیل تصور می کند که می تواند با قوانین فعلی به درجهبالاتری ارتقا یابد.

کل مسئله اینجاست: ما به قوانینی که در بدو زندگیمان به ما یاد داده اند عادت کرده ایم و نمی فهمیم که روحانیت، ما را وادار به بازنگری در تمام اصول می نماید. ما راه قبلی را ادامه نمی دهیم بلکه آن را به پایان رسانده و به سمت جدیدی، به سوی بعد تازه ای، که حتی نمی توانیم آن را در نظرمان تصور کنیم حرکت می کنیم. این یک نقطۀ برگشت نیست بلکه جهشی به دنیای ناشناخته است.

جمله ای از کبالیستی به نام هیلل پیر‎( کسی که موفق شد، نیت خود را از خودخواهی به نوعدوستی و بخشش برگرداند و از عالم مادی به عالم روحانی ارتقا یابد): روزی فردی که آرزو داشت  به جهان معنوی و به آفریدگار برسد به خانۀ هیلل وارد شد. او می دانست که خودش به تنهایی توانایی کسب روحانیت را ندارد و باید با هیلل مشورت کند و چشم بسته توصیه های وی را بپذیرد و آنها را دنبال نماید. او می دانست که با دید خودخواهانه خود، راه معنویت را نخواهد یافت و از هیلل چنین خواست:

"در مدت زمانی که من روی یک پا ایستاده ام اصول کبالا را به من بیاموز!"

هیلل پیر این درخواست را قبول کرد و به او چنین گفت: "چیزی  که خود از آن متنفری را برای دیگری مخواه" این اصل کبالاست و بقیه اوامر تفسیر این اصل می باشند. اکنون برو و تفسیر را بیاموز. 

این جمله هیلل پیر دربرګیرندۀ کلیۀ قوانینی است که در مسیر هدف آفرینش می باشد. پاسخ او بسیار ساده است: "هر دانشی که تا کنون آموخته ای فراموش کن و فقط یک اصل، یک کلید را در دست بگیر: "آنچه برای خود نمی خواهی برای دیگری نیز نخواه!"

برای آزمایش راهتان، شما باید در هر لحظه و هر ثانیه طرز رفتار و رابطه خود را با دوستتان بررسی کنید. آیا شما واقعاً می توانید نسبت به خودتان همانطور فکر کنید که نسبت به دوستتان فکر می کنید؟ آیا درواقع می توانید خودتان را به جای دوستتان قرار دهید و از او به همان نحو مراقبت کنید که مراقب خودتان هستید؟  حتی اگر در درونتان سئوال و انتقادات فراوان دارید، شما باید  فرای تمام نگرش ها و رفتارهای زشت خود باشید.           

این نیمه اول راه است که در آن شما شروع به ایجاد رابطه با دیگران می نمایید، به طوری که دیگر عامل  انحراف و شکست دیګران  نمی شوید. زیرا شما اکنون آماده ی پیوستن به مردم هستید با  اینکه فعلا ماهیت پیوند را درک نمی کنید. به این صورت با نیت پاک خود، نور اصلاح کننده؛ که شما را به پیش رهنمون می سازد به سوی خود جلب می کنید.

البته انجام این اصل به مراحل فراوانی تقسیم  شده و هر مرحله صورتی دیگر، نمای جدید و خاصۍ به خود می گیرد. هربار قسمت دیگری از تصویر کلی برایتان آشکار می شود. گرچه این امر ساده بنظر می رسد؛ زیرا فکر می کنید که شاید بتوانیدبه دیگران بدی نکنید، ولی چگونه می توانید بر افکارتان تسلط داشته باشید؟ شما همیشه در حال رقابت با دیگران هستید. در این مسیر، هر بار باید بر منیت خود؛ کهشما را از راه منحرف می سازد غلبه کنید و آن را شکست دهید. و تمام سختی هایشما تنها در این موضوع خلاصه می شود.  

رفته رفته شروع به درک و آشنایی با این سیستم درونی می کنید و آن را با مقایسه بااین اصل "دیگری را مانند خود دوست بدار" می سنجید و به سوی درجۀ بخشش بی قید و شرط و التروایسم (نوع دوستی) که در کبالا درجۀ "بینا" نامیده می شود صعود می کنید.

 در واقع، کسان دیګر وسیلۀ تمرین و نمونه ای برای غلبه کردن بر منیت شما هستند که با رفتار و رابطۀ صحیح با انان در دنیای مادی می توانید مسیر روحانیت، قوانین و شرایط معنوی را بیابید. معنویت را می توان فقط در دنیای مادی کشف کرد و نه در ماورای ابرها و آسمان ها، و  فقط در ارتباط بین ما، بین افراد بشر یافته می شود. بنابراین گفته شده: " آنچه از ان متنفری و برای خود نمی خواهی برای دوستت نیز نخواه!"

این اصل برای همه قابل فهم است و همه می توانند آن را عملی کنند و نیازی به  پیش قرارداد نیست. فقط با دوستانتان بر طبق این اصل رفتار کنید و بیش ازاین چیز دیگری را جستجو نکنید. زیرا وسیلۀ دیگری که شما را به کشف آفریدگار راهی می کند، وجود ندارد. و این شرط اول در این مسیر است.  
رویهمرفته دو شرط وجود دارد که هر دو مربوط به رفتار شما با فرد مقابل شما می باشد.

شرط اول: "از آنچه متنفری و برای خود نمی خواهی برای دوستت نیز نخواه!"

شرط دوم و نهایی: "دوستت را مانند خودت دوست بدار"


بخشی از درس مقاله بعل هسولام "عشق به آفریدگار و عشق به بشر" 30.10.2011

اصلی از هیلل پیر



"چیزی را که از آن متنفری برای دیگری مخواه !!

این اصل را هیلل پیر برای کسانی تعیین نموده که بخواهند از طبع و نیت خودخواهانه خود رها شوند. کسانی که مایلند به عالم روحانی نزدیک گردیده و به عمق درک آفریدگار و سود حاصل از آن دست یابند.

انسان سردرگم است و نمی داند چگونه به این امر رو کند. معمو‌لا فکر می کند که می تواند از  صفات و امیال کنونی خود که متعلق به دنیای مادی هستند استفاده کند؛ زیرا هر چه باشد؛ او سالهای زیادی را برای آموزش، درک  و کسب چیزی در زندگیش صرف نموده و به همین دلیل تصور می کند که می تواند با قوانین فعلی به درجهبالاتری ارتقا یابد.

کل مسئله اینجاست: ما به قوانینی که در بدو زندگیمان به ما یاد داده اند عادت کرده ایم و نمی فهمیم که روحانیت، ما را وادار به بازنگری در تمام اصول می نماید. ما راه قبلی را ادامه نمی دهیم بلکه آن را به پایان رسانده و به سمت جدیدی، به سوی بعد تازه ای، که حتی نمی توانیم آن را در نظرمان تصور کنیم حرکت می کنیم. این یک نقطۀ برگشت نیست بلکه جهشی به دنیای ناشناخته است.

جمله ای از کبالیستی به نام هیلل پیر‎( کسی که موفق شد، نیت خود را از خودخواهی به نوعدوستی و بخشش برگرداند و از عالم مادی به عالم روحانی ارتقا یابد): روزی فردی که آرزو داشت  به جهان معنوی و به آفریدگار برسد به خانۀ هیلل وارد شد. او می دانست که خودش به تنهایی توانایی کسب روحانیت را ندارد و باید با هیلل مشورت کند و چشم بسته توصیه های وی را بپذیرد و آنها را دنبال نماید. او می دانست که با دید خودخواهانه خود، راه معنویت را نخواهد یافت و از هیلل چنین خواست:

"در مدت زمانی که من روی یک پا ایستاده ام اصول کبالا را به من بیاموز!"

هیلل پیر این درخواست را قبول کرد و به او چنین گفت: "چیزی  که خود از آن متنفری را برای دیگری مخواه" این اصل کبالاست و بقیه اوامر تفسیر این اصل می باشند. اکنون برو و تفسیر را بیاموز. 

این جمله هیلل پیر دربرګیرندۀ کلیۀ قوانینی است که در مسیر هدف آفرینش می باشد. پاسخ او بسیار ساده است: "هر دانشی که تا کنون آموخته ای فراموش کن و فقط یک اصل، یک کلید را در دست بگیر: "آنچه برای خود نمی خواهی برای دیگری نیز نخواه!"

برای آزمایش راهتان، شما باید در هر لحظه و هر ثانیه طرز رفتار و رابطه خود را با دوستتان بررسی کنید. آیا شما واقعاً می توانید نسبت به خودتان همانطور فکر کنید که نسبت به دوستتان فکر می کنید؟ آیا درواقع می توانید خودتان را به جای دوستتان قرار دهید و از او به همان نحو مراقبت کنید که مراقب خودتان هستید؟  حتی اگر در درونتان سئوال و انتقادات فراوان دارید، شما باید  فرای تمام نگرش ها و رفتارهای زشت خود باشید.           

این نیمه اول راه است که در آن شما شروع به ایجاد رابطه با دیگران می نمایید، به طوری که دیگر عامل  انحراف و شکست دیګران  نمی شوید. زیرا شما اکنون آماده ی پیوستن به مردم هستید با  اینکه فعلا ماهیت پیوند را درک نمی کنید. به این صورت با نیت پاک خود، نور اصلاح کننده؛ که شما را به پیش رهنمون می سازد به سوی خود جلب می کنید.

البته انجام این اصل به مراحل فراوانی تقسیم  شده و هر مرحله صورتی دیگر، نمای جدید و خاصۍ به خود می گیرد. هربار قسمت دیگری از تصویر کلی برایتان آشکار می شود. گرچه این امر ساده بنظر می رسد؛ زیرا فکر می کنید که شاید بتوانیدبه دیگران بدی نکنید، ولی چگونه می توانید بر افکارتان تسلط داشته باشید؟ شما همیشه در حال رقابت با دیگران هستید. در این مسیر، هر بار باید بر منیت خود؛ کهشما را از راه منحرف می سازد غلبه کنید و آن را شکست دهید. و تمام سختی هایشما تنها در این موضوع خلاصه می شود.  

رفته رفته شروع به درک و آشنایی با این سیستم درونی می کنید و آن را با مقایسه بااین اصل "دیگری را مانند خود دوست بدار" می سنجید و به سوی درجۀ بخشش بی قید و شرط و التروایسم (نوع دوستی) که در کبالا درجۀ "بینا" نامیده می شود صعود می کنید.

 در واقع، کسان دیګر وسیلۀ تمرین و نمونه ای برای غلبه کردن بر منیت شما هستند که با رفتار و رابطۀ صحیح با انان در دنیای مادی می توانید مسیر روحانیت، قوانین و شرایط معنوی را بیابید. معنویت را می توان فقط در دنیای مادی کشف کرد و نه در ماورای ابرها و آسمان ها، و  فقط در ارتباط بین ما، بین افراد بشر یافته می شود. بنابراین گفته شده: " آنچه از ان متنفری و برای خود نمی خواهی برای دوستت نیز نخواه!"

این اصل برای همه قابل فهم است و همه می توانند آن را عملی کنند و نیازی به  پیش قرارداد نیست. فقط با دوستانتان بر طبق این اصل رفتار کنید و بیش ازاین چیز دیگری را جستجو نکنید. زیرا وسیلۀ دیگری که شما را به کشف آفریدگار راهی می کند، وجود ندارد. و این شرط اول در این مسیر است.  
رویهمرفته دو شرط وجود دارد که هر دو مربوط به رفتار شما با فرد مقابل شما می باشد.

شرط اول: "از آنچه متنفری و برای خود نمی خواهی برای دوستت نیز نخواه!"

شرط دوم و نهایی: "دوستت را مانند خودت دوست بدار"


بخشی از درس مقاله بعل هسولام "عشق به آفریدگار و عشق به بشر" 30.10.2011

اصلی از هیلل پیر



"چیزی را که از آن متنفری برای دیگری مخواه !!

این اصل را هیلل پیر برای کسانی تعیین نموده که بخواهند از طبع و نیت خودخواهانه خود رها شوند. کسانی که مایلند به عالم روحانی نزدیک گردیده و به عمق درک آفریدگار و سود حاصل از آن دست یابند.

انسان سردرگم است و نمی داند چگونه به این امر رو کند. معمو‌لا فکر می کند که می تواند از  صفات و امیال کنونی خود که متعلق به دنیای مادی هستند استفاده کند؛ زیرا هر چه باشد؛ او سالهای زیادی را برای آموزش، درک  و کسب چیزی در زندگیش صرف نموده و به همین دلیل تصور می کند که می تواند با قوانین فعلی به درجهبالاتری ارتقا یابد.

کل مسئله اینجاست: ما به قوانینی که در بدو زندگیمان به ما یاد داده اند عادت کرده ایم و نمی فهمیم که روحانیت، ما را وادار به بازنگری در تمام اصول می نماید. ما راه قبلی را ادامه نمی دهیم بلکه آن را به پایان رسانده و به سمت جدیدی، به سوی بعد تازه ای، که حتی نمی توانیم آن را در نظرمان تصور کنیم حرکت می کنیم. این یک نقطۀ برگشت نیست بلکه جهشی به دنیای ناشناخته است.

جمله ای از کبالیستی به نام هیلل پیر‎( کسی که موفق شد، نیت خود را از خودخواهی به نوعدوستی و بخشش برگرداند و از عالم مادی به عالم روحانی ارتقا یابد): روزی فردی که آرزو داشت  به جهان معنوی و به آفریدگار برسد به خانۀ هیلل وارد شد. او می دانست که خودش به تنهایی توانایی کسب روحانیت را ندارد و باید با هیلل مشورت کند و چشم بسته توصیه های وی را بپذیرد و آنها را دنبال نماید. او می دانست که با دید خودخواهانه خود، راه معنویت را نخواهد یافت و از هیلل چنین خواست:

"در مدت زمانی که من روی یک پا ایستاده ام اصول کبالا را به من بیاموز!"

هیلل پیر این درخواست را قبول کرد و به او چنین گفت: "چیزی  که خود از آن متنفری را برای دیگری مخواه" این اصل کبالاست و بقیه اوامر تفسیر این اصل می باشند. اکنون برو و تفسیر را بیاموز. 

این جمله هیلل پیر دربرګیرندۀ کلیۀ قوانینی است که در مسیر هدف آفرینش می باشد. پاسخ او بسیار ساده است: "هر دانشی که تا کنون آموخته ای فراموش کن و فقط یک اصل، یک کلید را در دست بگیر: "آنچه برای خود نمی خواهی برای دیگری نیز نخواه!"

برای آزمایش راهتان، شما باید در هر لحظه و هر ثانیه طرز رفتار و رابطه خود را با دوستتان بررسی کنید. آیا شما واقعاً می توانید نسبت به خودتان همانطور فکر کنید که نسبت به دوستتان فکر می کنید؟ آیا درواقع می توانید خودتان را به جای دوستتان قرار دهید و از او به همان نحو مراقبت کنید که مراقب خودتان هستید؟  حتی اگر در درونتان سئوال و انتقادات فراوان دارید، شما باید  فرای تمام نگرش ها و رفتارهای زشت خود باشید.           

این نیمه اول راه است که در آن شما شروع به ایجاد رابطه با دیگران می نمایید، به طوری که دیگر عامل  انحراف و شکست دیګران  نمی شوید. زیرا شما اکنون آماده ی پیوستن به مردم هستید با  اینکه فعلا ماهیت پیوند را درک نمی کنید. به این صورت با نیت پاک خود، نور اصلاح کننده؛ که شما را به پیش رهنمون می سازد به سوی خود جلب می کنید.

البته انجام این اصل به مراحل فراوانی تقسیم  شده و هر مرحله صورتی دیگر، نمای جدید و خاصۍ به خود می گیرد. هربار قسمت دیگری از تصویر کلی برایتان آشکار می شود. گرچه این امر ساده بنظر می رسد؛ زیرا فکر می کنید که شاید بتوانیدبه دیگران بدی نکنید، ولی چگونه می توانید بر افکارتان تسلط داشته باشید؟ شما همیشه در حال رقابت با دیگران هستید. در این مسیر، هر بار باید بر منیت خود؛ کهشما را از راه منحرف می سازد غلبه کنید و آن را شکست دهید. و تمام سختی هایشما تنها در این موضوع خلاصه می شود.  

رفته رفته شروع به درک و آشنایی با این سیستم درونی می کنید و آن را با مقایسه بااین اصل "دیگری را مانند خود دوست بدار" می سنجید و به سوی درجۀ بخشش بی قید و شرط و التروایسم (نوع دوستی) که در کبالا درجۀ "بینا" نامیده می شود صعود می کنید.

 در واقع، کسان دیګر وسیلۀ تمرین و نمونه ای برای غلبه کردن بر منیت شما هستند که با رفتار و رابطۀ صحیح با انان در دنیای مادی می توانید مسیر روحانیت، قوانین و شرایط معنوی را بیابید. معنویت را می توان فقط در دنیای مادی کشف کرد و نه در ماورای ابرها و آسمان ها، و  فقط در ارتباط بین ما، بین افراد بشر یافته می شود. بنابراین گفته شده: " آنچه از ان متنفری و برای خود نمی خواهی برای دوستت نیز نخواه!"

این اصل برای همه قابل فهم است و همه می توانند آن را عملی کنند و نیازی به  پیش قرارداد نیست. فقط با دوستانتان بر طبق این اصل رفتار کنید و بیش ازاین چیز دیگری را جستجو نکنید. زیرا وسیلۀ دیگری که شما را به کشف آفریدگار راهی می کند، وجود ندارد. و این شرط اول در این مسیر است.  
رویهمرفته دو شرط وجود دارد که هر دو مربوط به رفتار شما با فرد مقابل شما می باشد.

شرط اول: "از آنچه متنفری و برای خود نمی خواهی برای دوستت نیز نخواه!"

شرط دوم و نهایی: "دوستت را مانند خودت دوست بدار"


بخشی از درس مقاله بعل هسولام "عشق به آفریدگار و عشق به بشر" 30.10.2011


فرصت را از دست ندهید


فرصت را از دست ندهید

سوال: مردم نمی دانند تا چه حد تحت تاثیر محیطی هستند که در ان زندگی می کنند. فکر می کنند با خواست خودشان عمل می کنند. چگونه می توانیم نقش محیط را برایآنها توضیح دهیم؟

پاسخ راو لایتمن: طبق باور عموم، "بدی" یعنی آزار رساندن به دیگران. پس بیایید با یکدیگر متحد و مهربان باشیم نه به خاطر آفریدگار و آخرت، بلکه برای اینکه همه احساس خوشایندی داشته باشیم.

در دنیای امروزی ما محتاج یک ارتباط جهانی خوب هستیم. مردمی که هیچ سروکاری با کبالا ندارند مثل رهبران نظامی، سیاستمداران واقع بین، دانشمندان و دیگر متخصصان درباره این ارتباط صحبت می کنند. همه قبول دارند که در وضعیت کنونی انتخاب دیگری نداریم. برای داشتن آینده باید با هم متحد شویم.
اما منیت ما اجازه نمی دهد با یکدیگر متحد شویم. برای رسیدن به شرایطی بالاتر باید روش آموزش جدید و جامعی عرضه کنیم و قوانین دنیای کامل را آموزش دهیم. واقعیتی که افکار متخصصان را تغییر داده  باید به همان شکل، نظر مردم را هم تغییر دهد.
من باید به کل جامعه خدمت کنم، نه به خاطر نوع دوستی، بلکه، چون من بخشی ازجامعه هستم. راه درست این است.
پذیرش همگانی این روش به چگونگی عرضه آن بستگی دارد به نحوی که جایاعتراض و سوالی باقی نماند. بجای "تک شلیک" باید "بمباران عظیمی" از نقل قول بزرگان بیان شود تا همه یکصدا حقیقت آنرا تایید کنند. در نهایت در را بر روی آنها خواهیم گشود و آنها نقش خود را ایفا خواهند کرد.
باید اطلاعات و نظرات متخصصان شناخته شده و مورد قبول مردم را جمع آوری کرده و صدای آنها را رساتر کنیم. امروزه مقادیر اطلاعات به اندازه کافی وجود دارد فقط باید آنها را آماده و به عموم عرضه کنیم. هرچه زودتر بهتر.
حتی مردم چین هم در مورد ارتباط صحبت می کنند چون متوجه بحران خودشان شده اند که حتی می تواند بدتر از بحران اروپا باشد. همه چیز به سرعت و غیرمنتظره تغییر خواهد کرد. مانند یک سیب، که به نظر قرمز و زیبا می رسد اما وقتی آنرا می چرخانید، می بینید طرف دیگرش کاملا فاسد است. این یک مشکل جهانی است نه شخصی.
نشست سران بی نتیجه پایان می یابد. رهبران نه تنها درمانده هستند بلکه قادر نیستند چیزی بگویند. در حقیقت دیگر کسی انتظار ندارد از آنها حرف مفیدی بشنود. نشست سران یک امر عادی شده و تصمیمات آنها از روی نبودن راه چاره پذیرفته می شود.
دنیا دیگر دلسرد و ناامید است. در این دوران انتقال، تا زمانی که ناامیدی فراگیر و منجر به آشوب و جنگ نگردیده ما باید برای فهماندن مشکل و راه حل آن به جهانیانکمک کنیم.
این بهترین زمان برای انتشار دانش حقیقی قوانین طبیعت است. اگر این فرصت را از دست دهیم، سمت فاسد سیب با تمام تلخی آن بر ما نمایان خواهد شد.