Monday, 12 March 2012

دوبله کلیپ درک واقعیت


دوستان دوبله بسیار زیبای کلیپ درک واقعیت را می توانید در لینک زیر بر روی یوتیوب مشاهده کنید.




دوستان و دشمنان عزیز لذت ببرید از پیشرفته ترین دانش دنیا.

با سپاس بی نهایت از Moji 
                  

کبالیست کیست؟


کبالیست کیست؟

shamati-baalhasulamکبالیست دانشمند علم کبالا خوانده می شود. او مانند هرانسان معمولی دیگر بنظر می رسد و ظاهر مقدسی ندارد. در مرحله خاصی در زندگی، او احساس می کند که باید راهی برای دریافت جوابهای صحیح به سؤالهایی که افکارش را اشغال کرده بیابد.
در طول زمان و بوسیله آموزش علم کبالا او موفق به بدست آوردن حس روحانی می شود، و آن را به حواس پنجگانه خود اضافه می کند. به وسیله این حس جدید، او عالم های روحانی را بصورت کاملاً واضح و حقیقی درک می کند. برای او زندگی در عالم روحانی بسیار طبیعی است کاملا مانند کسی که زندگی روزمره در دنیای مادی برایش واضح و طبیعی است.
کبالیست بوسیلۀ آشنایی با قوانین طبیعت که جهان را اداره می کنند و آگاهی کامل با عالم های روحانی، دانش و بصیرت بدست می آورد. این دنیاها "عالم های والا" خوانده می شوند زیرا آنها مافوق دنیای ما قرار داشته و ریشه هایی هستند که از آنها تمام وجود و هستی این دنیا شاخه گرفته اند.
کبالیست در عین حال در دو دنیا، دنیای فانی و دنیای باقی زندگی می کند. این صفت مشترک کبالیستها است، بنابراین هر فرد با بدست آوردن حس ششم و با طی هر یک از 125 مرحله روحانی به کسانی که قبل از او این حس را بدست آورده و به آن مرحله رسیده اند می پیوندد.
کبالیست واقعیت حقیقی که در اطراف ما وجود دارد درک و احساس کرده و می تواند آن را بصورت یک علم تحقیق نموده، و با آشنائی و درک کامل آن، آن را به ما بیاموزد. با کمک این روش و با هدایت کبالیست ما می توانیم ریشه حیات خود را بشناسیم و علت وجود زندگی را بیابیم.
کبالیست اطلاعات خود را در کتابهایش به زبان مخصوصی مانند نقشۀ راهنمائی می نویسد که با آموزش آنها واقعیت حقیقی زندگی را برای ما آشکار می نماید. برای درک دنیاهای روحانی، باید این کتابها را نیز با روش مخصوصی مطالعه نمود. علم کبالا ما را با این روش آشنا نموده و بسوی به دست آوردن گنجی گرانبها رهنمون می سازد.

منابع کبالا


منابع کبالا


book_6دانش کبالا شیوه یگانه و بی همتایی است که در باره من و شما و درباره همه ما سخن می گوید و با هیچ مفهوم تجریدی و نظری سروکار ندارد و فقط همراه با شیوه و روش خلقت ما و چگونگی عملکرد ما در سطوح بالاتر وجود و هستی است.
آثار کبالیستی بسیاری تا کنون در این باره نوشته شده اند و نخستین آنها توسط حضرت ابراهیم در چهار هزار سال پیش نوشته شده که نام آن کتاب "یتصیرا" (کتاب پیدایش و خلقت) است. کتاب مهم دیگری که در قرن دوم قبل از میلاد به رشته تحریر در آمده، کتاب "زوهر مقدس" نام دارد. آری مقدس، کبالیست نامدار قرن شانزدهم، آثارش را تحت تاثیر و در دنبالۀ کتاب زوهر به قلم نگارش در آورد و بالاخره در قرن بیستم نیز شاهد آثار و نوشته های ارزشمند کبالیست نامدار دیگری هستیم که نام جاویدش "یهودا اشلگ"، ملقب به "بعل هسولام" (دارندۀ نردبان) است.
آثار اشلگ برای نسل ما بسیار مناسب هستند. این متون و دیگر منابع کبالیستی، چگونگی ساختار جهانهای ماورایی و بالاتر، چگونگی هبوط و نزول آنها و جهان ما، با هر آنچه که شامل آنهاست تسفیر و توصیف کرده و می آموزاند.
یکی از مهمترین آثار اشلگ، "تلمود عِسِر سفیروت" (آموزش ده سفیروت) نام دارد. این اثر مرجعی معتبر به شمار می آید که بنای نگارش آن بر اساس پرسش و پاسخ است. این سئوال و جواب ها و نیز توضیح مکرر مسائل، بسیار مفید بوده و به مطالعه کمک نموده و فیزیک و ساختمان جهانهای ماورایی و بالاتر و قوانین و نیروهای حاکم بر عالم قلمرو روحانی در آن توصیف شده است.
این موارد و مفاهیم به تدریج به دانشجویان و فراگیران انتقال داده می شوند، زیرا هنگامی که جستجو برای تجربه جهان روحانی صورت می گیرد؛ کم کم خود شخص (دانشجو)، مطابق با قوانین روحانی توصیف شده در متون، وفق می یابد.
دانش کبالا در ارتباط با زندگی مادی و این دنیای فانی نیست. اما با مطالعه این سیستم ما می توانیم دوباره سطح و درجه ای را که پیش از نزول و هبوظ به این جهان دارا بودیم، بدست آوریم. در طی این صعود و عروج، مطالعه کبالا در درون وجود شخص فراگیر، یک سیستم معادل با سیستم روحانی ایجاد می کند.
برای اطمینان از فواید و بهره های روحانی این متون، ما در مرکز بنی باروخ تنها منابع و مراجع معتبری را می آموزیم که به هدف کمک به ارتقاء پیشرفت روحانی  دانشجو و آموزنده، و با تمرکز بر روی این هدف، نوشته شده اند. این منابع عبارتند از:
*کتاب زوهر
*آثار و نوشته های آری مقدس
*آثار و نوشته های ربی یهودا اشلگ (بعل هسولام)
در میان این منابع، بیشتر روی آثار اشلگ متمرکز می شویم، زیرا نوشته ها و آثار او برای نسل ما بسیار مناسب هستند.

عکس هایی از گردهمایی Arvut


عکس هایی از گردهمایی اروت (تعهد متقابل) ۶-۸ دسامبر ۲۰۱۱

بیش از ۱۰۰۰۰ نفر از دوستان کبالیست از سرتاسر جهان در این گردهمایی شرکت داشتند:








دانش کبالا شیوه یگانه و بی همتایی است که در باره من و شما و درباره همه ما سخن می گوید و با هیچ مفهوم تجریدی و نظری سروکار ندارد و فقط همراه با شیوه و روش خلقت ما و چگونگی عملکرد ما در سطوح بالاتر وجود و هستی است. 






کار درونی ما این است که حواس و قلب مان را برای درک جهان معنوی متمرکز کنیم. مثل یک گیرنده امواج رادیویی که با دکمه ای که به آرامی تنظیم می شود، امواج را دریافت می کند.  در نتیجه فرد خود را توسط عملی به نام "قصد" ، چنان تنظیم می کند تا هر چه بیشتر در راستای فرکانس معنویت قرار گیرد. تا زمانی که ابعاد جدیدی به طور ناگهانی باز می شوند و جهان معنوی ظاهر می شود.






پرسش: درسالهای اخیر مخابرات و وسائل ارتباط جمعی درافکار مردم تاثیر بسیاری گذاشته است. تراکم و حجم اطلاعات به حدی است که انسان از درک و هضم آن، گاه عاجز مانده و آنها به نظر بیمار گونه و ناصحیح جلوه می نماید.

پاسخ راو لایتمن: تنها آموزش و تربیت می تواند جوابگوی این مسئله باشد. ما همگی مجبوریم در واقعیت کنونی عمل کنیم ولی بدون آن که سعی به تغییر دادن آن را داشته باشیم بلکه باید خود انسان را اصلاح کنیم.

طبق علم کبالا، برای مثال اگر امکان داشت با اضافه کردن یک قرص در آب نوشیدنی سراسری شهر، قادر به باز کردن افکار انسان ها شویم، و از اگوایسم آنها جلوگیری نموده و همه را به افرادی نیکوکار تبدیل کنیم، حتی دراین جا نیز انجام این کار ممنوع خواهد بود. زیرا اصلاح انسان می بایست با "آگاهی" و شناخت صورت گیرد. 
می بایست در انسان بتدریج ، مهم بودن و ضرورت مسئله "اصلاح صفات" را کاشت. انسان شخصا می بایست به این نتیجه برسد و معنای اگوایسم و آنچه از آن حاصل می گردد را کشف و درک نماید.


طبیعت، درک و کشف صفات را بما فرا می دهد. طبیعت از روی عمد، صفات منفی و متناقض با خود را در ما کاشته است، تا در این وضعیت متنافض، به ضرورت اصلاح آنها پی ببریم و خود را به مرحله والاتری برسانیم.









بگفته زوهر "تمام عوالم چه بالا و چه پائین در درون آدمی است". زیرا انسان بخش جدا ناپذیر از این کهکشان بی انتها است. بنابراین کبالا راه شناخت پر رمز و راز انسان و منشاً آفرینش است و عشق و شناخت و آگاهی یافتن بر اسرار هستی از روزگاران دیرین با انسان همراه و همزاد بوده است.




Saturday, 10 March 2012

قسمت ششم از مجموعه ی اشکارسازی کبالا



دوستان، متن زیر مربوط به اموزشهای اقای تونی کوسنک از شاگردان راو لایتمن، درباره ی دانش کبالا است که مجموعه فیلم های زبان انگلیسی انرا، به صورت رایگان از سایت زیر می توانید دانلود کنید. 
www.kab.tv/eng/   category: kabbalah revealed full
  
  

اشکارسازی کبالا 


سلام، به قسمت ششم از آشکارسازی کبالا خوش امدید. من تونی کوسنک هستم.

در این درس، ما در مورد یک وسیله اساسی برای پیشرفت عملی در کبالا خواهیم اموخت. درباره ساختن یک حس اضافی، یک حس ششم می اموزیم که فرد را قادر می سازد تا دنیای بالاتری را که ما دنیای روحانی می نامیم احساس کرده و وارد ان شود و در حقیقت، روش ورود به دنیای روحانی است.
ابتدا اجازه بدهید نگاهی بیاندازیم به انچه در درس قبلی یاد گرفتیم. در درس قبلی ما نحوه خلقت مخلوق را در چهار فاز (مرحله) دیدیم و دیدیم که کل خلقت، با یک اندیشه اغاز شد با اندیشه خلقت یا اندیشه خالق که همان ساختن یک مخلوق و سرشار کردن این مخلوق از لذت است و متناسب با ان یک پاسخ فوری در خلقت به وجود امد که خواست برای گرفتن ان لذت یا همان مخلوق است. 
 در ادامه، خواست گرفتن، نور را احساس می کند و نه تنها یک احساس لذت از دریافت نور بلکه  وجود کیفیت نور را نیز احساس می کند و چون یک خواست گرفتن است پس می خواهد لذتی که ان دارد را نیز دریافت کند. در نتیجه یک فاز جدید، درک یا دریافت جدید به وجود می اید که در ان، مخلوق تشخیص می دهد که لذتی که به او می رسد از خواست بخشش می اید. همانطور که گفتیم این فقط یک خواست گرفتن است و نمی تواند ببخشد بلکه تنها کاری که می تواند انجام دهد اینست که نور را بپذیرد یا نپذیرد. 

 
 و در اینجا برای نزدیک تر شدن به خواست بخشش تصمیم می گیرد که که نور را نپذیرد. در این حالت خالی باقی ماندن، یک درک جدید به وجود می اید و پی می برد که وجودش وابسته به پذیرفتن این نور است و با این وضعیت ناخوشایند کنونی نمی تواند وجود داشته باشد پس تصمیم می گیرد که فقط بخش کوچکی از نور را بپذیرد. چون در اینجا، مخلوق به این درک رسید که خالق، نیروی خلق کننده، می خواهد که او بپذیرد یعنی بر اساس این ایده بخش کوچکی از نور را پذیرفت چون فهمید که خواست خالق اینست که این اتفاق بیافتد در ادامه این درک، در این فاز دوگانه تشخیص می دهد که حتی در سطحی بالاتر، نیروی خلق کننده می خواهد که او را با نور کامل پر کند.
فاز بعدی در اینجا یعنی این فاز چهارم، با فازهای دیگر تا این نقطه متفاوت است چون یک عمل انجام شده به وسیله خالق نیست بلکه یک خواست مستقل است. این خواست ، خواستی برای لذت بردن مستقیم از نور نیست بلکه چون کامل و اشباع بودن خالق را تشخیص داده پس خودش هم، همان را می خواهد. تشخیص داده که خودش فقط یک گیرنده است و بسیار متفاوت با خالق است و بجای عملکردن به عنوان بخشی از خلقت، الان، می خواهد که به برابری با کیفیت خود خالق برسد یا به عبارتی دیگر قسمتی از مرکز تفکر خلقت بشود.
پس در واقع ما مخلوق را در این نقطه می بینیم یعنی در جایی که خودش یک محدودیت در پذیرفتن نور ایجاد کرده است چون بعد از این حاضر به پذیرفتن نور به خاطر خودش نیست و تصمیم می گیرد که به کیفیتی که کاملا با کیفیت خودش متضاد است برسد.
 یعنی اگر چه به صورت یک خواست گرفتن خلق شده بود اما در اینجا تلاش می کند تا راهی پیدا کند تا مانند کیفیت متضاد خودش یعنی کیفیت بخشش بشود.
]تونی شروع به ترسیم می کند[
 اگر بتواند راهی پیدا کند که اینکار را انجام دهد انوقت شروع به ورود و ساختن یک سیستم برای خودش خواهد کرد سیستمی شامل درجات مختلف خواست گرفتن و خواست بخشش. و در نتیجه صعود در این صعود به برابری بیشتر و بیشتری نسبت به انچیزی که می خواهد بشود نائل می شود. مخلوق از طریق سیستمی به نام دنیاها صعود می کند که این دنیاها برهمکنش هایی برای اصلاح مخلوق و برای اصلاح جهان به صورت یک کل هستند.
 مخلوق در طول این صعود از میان این دنیاها، به کیفیت های درونی این دنیاها دست پیدا می کند که سطوح و مراحلی از "روح" یا "نور" با نام های نفش، رواخ، نشاما، خایا و یخیدا هستند که با گذر از هر یک از انها، مخلوق به برابری، اگاهی و توانایی بالاتر و بالاتری دست پیدا می کند و در نهایت به یک برابری و پپیوستگی کامل با خود خالق می رسد. اما در اینجا مشکلی وجود دارد زیرا مخلوق در یک حالت کاملا متضاد با ان خلق شده و تنها یک خواست گرفتن است این انچیزی است که مخلوق و ما هستیم. اما چگونه ممکن است که یک چیز تبدیل به چیزی کاملا متضاد با طبیعت خودش بشود؟ یعنی اگر حتی الان بداند که هدف خلقت و نقش خودش در ان چیست به نظر می رسد که قفل شده و گیر افتاده باشد و کاری وجود ندارد که بتواند انجام دهد. چون در یک مسیر کامل خلق شده است و تنها می تواند از این ابزار پذیرفتن (گرفتن ) استفاده کند و باید از گسترش کیفیت های خودپرستانه اش و دریافت کردنش استفاده کند و راهی پیدا کند که انرا به بخشیدن تبدیل کند.
قبلا یاد گرفتیم که حواس پنجگانه ما به گونه ای برنامه ریزی شده اند که از درک هر چیزی مربوط به دنیای بالاتر و هدفی که مخلوق الان دارد جلوگیری می کنند. چیزی که ما باید تشخیص دهیم اینست که نوع برنامه ریزی حواس پنجگانه ما که ان را خودپرستی می نامیم یک جور قصد و نیت (نحوه توجه) یا یک اندیشه است برنامه ای است که قبل از انجام هر کاری می پرسد "چی واسه من توشه؟" یعنی مهم نیست ورودی این حواس پنجگانه چه چیزی باشد انها فقط می توانند چیزهایی را که در رابطه با خواست گرفتن هستند درک کنند در حالیکه کیفیت بالاتر از ان، نوع دوستی و بخشش است. 
 و البته بخشش هم یک عمل فیزیکی نیست بلکه یک جور قصد و نیت است برای احساس چیزی که هیچ یک از این حواس پنجگانه قادر به درک ان نیستند ما بایستی یک برنامه متفاوت یا حسی که در هماهنگی با برنامه ای که در بیرون وجود دارد به وجود بیاوریم. این حس ششم باید حسی بر اساس نیتی مشابه با نیت برنامه خارج باشد و این همان چیزی است که "پرده" (Masach) گفته می شود پرده، یک حس اضافی است که به ما اجازه می دهد شرایط دنیای روحانی را احساس کنیم.
کلمه "کبالا" به معنای پذیرفتن است و در حقیقت راه رسیدن به روش صحیح پذیرفتن را نشان می دهد. کبالا روشی کاملا عملی است که به ما یاد می دهد چطور طبیعت خلق شده خودمان را که خواست گرفتن است برداریم و انرا به یک حالت تغییر یافته، مناسب و اصلاح شده پذیرفتن تبدیل کنیم که به صورت بخشیدن در بیاید.
همین الان که در درون خواست گرفتن هستیم تجربیات به شدت محدود شده ای داریم چون خواست گرفتن هیچگاه نمی تواند پر بشود. اگر یک خواست مثلا خواستی برای یک تکه کیک ، یک کیک توت فرنگی خوشمزه و جذاب وجود داشته باشد یعنی یک نیاز، یک کمبود در مورد ان وجود داشته باشد به محض اینکه ما این کیک را بخوریم یا کیک خواست ما را لمس کند انوقت این خواست خاموش می شود و دیگر ان را احساس نمی کنیم یعنی ان خواست، غیر دائمی است مدتی زندگی می کند و بعد میمیرد.
دلیل اینکه این اتفاق می افتد اینست که لذت تنها در نقطه اتصال نیاز و پرکننده اش احساس می شود و لحظه بعد وقتی پرکننده از نیاز عبور کرد دیگر ان نمی تواند احساس بشود و در نتیجه خواست می میرد. ولی انچه کبالا می خواهد به ما بیاموزد پیدا کردن یک روش صحیح دریافت کردن است بطوریکه حتی اگر چیزی خواسته بشود و بعد ان پر بشود هنوز هم ان احساس خاموش نشود بلکه خواست نسبت به ان گسترش یابد و در نتیجه پر کننده ان نیز گسترش یابد و هر چه خواست بیشتری وارد ظرف بشود در نتیجه ان لذت بیشتری هم وجود خواهد داشت. این تنها وقتی می تواند اتفاق بیافتد که ما کاری کنیم شبیه انچه که در فاز دوگانه با نام "بخینا گیمل" دیدیم که در این حالت، گرفتن برای خاطر خود من انجام نمی شود بلکه تنها برای اجرای اندیشه خلقت انجام می شود یا برای خاطر خالق انجام می شود در اینصورت این گرفتن به شکل بخشیدن در می اید.
اما چطور این کار را انجام دهیم؟ چطور به این مرحله برسیم؟
 بعل هسولام برای ما مثالی می اورد داستانی بسیار زیبا و عمیق درباره وضعیت کنونی ما و اینکه چطور بر ان غلبه کنیم. در حقیقت، داستان به این دلیل عمیق است چون طبیعت واقعی جایی که ما هستیم را به ما نشان می دهد چیزی که هنوز انرا نمی شناسیم.
دو دوست وجود دارند و یکی از انها تصمیم می گیرد که برای دوست عزیزش یک شام کامل فراهم کند پس درباره تمامی چیزهایی که دوستش می پسندد فکر می کند غذایی که او دوست دارد مشروبی که او دوست دارد مقدار غذا و جوری که غذا و حتی اتاق باید به نظر برسند یعنی او در تمام وقت به دوستش فکر می کند و یک غذای کامل برایش فراهم می کند.
دوستش از راه می رسد، وارد می شود و یک سور و ضیافت کامل را می بیند اولین واکنشش اینست که همین الان همه چیز را بردارد و بخورد چون این دقیقا همان چیزی است که می خواست اما بعد اندیشه دیگری به ذهنش خطور می کند می بیند که دوستش یا میزبان در اینجا دهنده (بخشنده) است و خودش تنها برای گرفتن اینجاست پس احساس شرمندگی می کند چون تشخیص می دهد که دهنده در مقابلش قرار دارد.
یعنی الان دیگر فقط ان میز پرشده از ان چیزها را نمی بیند بلکه دوستش را هم می بیند و تشخیص می دهد که دوستش همه این کارها را به خاطر او انجام داده است و خودش فقط برای گرفتن انجاست. در نتیجه غلبه شرمندگی او این پذیرفتن این غذا را رد می کند.
 شما می دانید این چطور احساسی است شبیه اینکه فردی یک هدیه بسیار بزرگ به شما می دهد چیزی که انتظارش را نداشتید و بعد شما در حالیکه خودتان هم نمی دانید این واکنش از کجا می اید می گویید "نه من نمی توانم این هدیه را قبول کنم." این همان کیفیت شرمندگی یا احساس یک گیرنده بودن است.
پس او نمی خورد ولی دوستش یعنی میزبان به او می گوید:" تو درک نمی کنی که من همه وقتم را صرف فکر کردن درباره تو کرده ام درباره ی چیزهایی که تو از انها لذت می بری و اینکه چطور وقتی این چیزها با هم هستند بیشتر لذت می بری و حالا اگر تو چیزی که من به تو می دهم را قبول نکنی همه ی این غذا فاسد خواهد شد و من حتی از اینکه ببینم تو اینجوری لذت می بری هیچ لذتی نخواهم برد."
به این ترتیب مهمان تشخیص می دهد که در این موقعیت او براستی کنترل و اختیار دارد و تشخیص می دهد که اینبار فقط یک گیرنده محض نیست و اگر بتواند در هنگام خوردن بیاد بیاورد که الان این عمل خوردن را برای تامین خواست دوستش انجام می دهد انوقت دیگر احساس شرمندگی نخواهد کرد و می تواند انرا بخورد.
او می تواند ادامه بدهد ان را بچشد و البته از ان لذت ببرد. و او باید لذت ببرد فقط این نیست که ان را می خورد او باید لذت ببرد چون دوستش که این غذا را اماده کرده وقتی لذت خواهد برد که ارضاء شدن خواست او و لذت بردن او را ببیند.
پس بعد از این واکنش یا شناختن طبیعت گیرندگی این گرفتن، مهمان نه تنها لذت غذا را احساس می کند بلکه همچنین اندیشه میزبان را هم می فهمد چون الان او همانطوری نسبت به میزبان فکر می کند که قبلا میزبان نسبت به او می اندیشید یعنی "من این کار را برای ارضاء کامل دوستم انجام می دهم. او نمی توانست بیشتر از این لذت ببرد چون می بیند من این غذا را می خورم و این تمام هدف او بود پس من با این خوردن نیاز او را به طور کامل پر خواهم کرد."
این معجزه، که طبیعت است یعنی توانایی برداشتن خواست گرفتن و تبدیل ان به خواست بخشش، اندیشه ی بخشیدن. نحوه عملکردن تغییر نمی کند بلکه عمل درونی تغییر می کند همان نیتی که مهمان به خاطر ان غذا را قبول کرد و از ان لذت برد باعث می شود که این گرفتن به بخشیدن تبدیل بشود. به این ترتیب اندیشه گرفتن لذت برای بخشیدن به میزبان می تواند به حسگری به نام پرده تبدیل بشود و همین به مخلوق یا فرد اجازه دستیابی به مراحل بخششی که دنیاهای روحانی هستند را می دهد.
]تونی شروع به ترسیم می کند[
این، خواست گرفتن ما یا ظرف ما (کلی ما) است. حال این ظرف (کلی) با خواست ها یا همان گرسنگی برای غذا پرمی شود انچیزی که میزبان یا خالق می خواهد به میزبان بدهد اندیشه بخشش است. همیشه، نور به ما فشار می اورد و می خواهد لذت صد در صد یا بدون قید و شرط را به ما بدهد اما فقط تا درجه ای که بتوانیم نور را با قوانین خودش یعنی از طریق بخشیدن، دریافت کنیم می توانیم به ان اجازه ورود به ظرف را بدهیم در غیر اینصورت ما به هیچ وجه هیچ احساسی در مورد ان نخواهیم داشت.
در اینجا برای اینکه بر اساس قوانین روحانیت بتوانیم از غذا لذت ببریم یک پرده که یک نیت (نحوه توجه) است بر روی ورودی ظرف یا خواست گرفتن ما قرار می گیرد که این نیت، نگرفتن برای خاطر خود من است. وقتی که این پرده انجا قرار گرفت همه ان چیزهای دیگر می توانند شروع به احساس شدن بکنند. انها می توانند شروع به تنظیم شدن بکنند و ما می توانیم تعیین کنیم که تجربه درون خواست گرفتن یا درون ظرف حقیقتا چه چیزی باشد.
 پس اولین چیزی که ما در خوردن غذا احساس می کنیم به پرده برخورد می کند حال اگر مخلوق بتواند ان مقدار را در درون خودش، بطوریکه تنها میزبان را خوشحال کند بپذیرد - این را همانند اولین تکه غذا یا قاشق سوپ احساس می کند- اگر بتواند این نیت "برای خود نبودن" را نگه دارد و این کار را فقط به خاطر میزبان انجام دهد انوقت حقیقتا قسمتی از نور وارد ظرف می شود نه فقط ان قسمتی از لذت که باید احساس بشود بلکه علاوه بر ان احساسی از نیت میزبان برای دادن ان چیز به مخلوق نیز احساس می شود. 
 پس 20% از ان نور وارد مثلا یک پنجم معده می شود و بقیه ان برگشت داده می شود یا پذیرفته نمی شود. نه اینکه احساس نمی شود بلکه به این صورت است که لذتی عظیم جانشین یک لذت کوچک می شود و انرا محو می کند و ظرف نگرانی ای در مورد ان ندارد و تنها چیزی که برایش ارزش دارد و به ان توجه می کند اندیشه خالق است. پس 80% این نور احساس نخواهد شد و فقط 20% درک می شود. حال اگر مقدار بیشتری در راستای براورده کردن اندیشه میزبان پذیرفته بشود و مثلا 40% پربشود انوقت فقط 60% ان برگشت داده می شود یا پذیرفته نمی شود. 
انچه که در اینجا اتفاق می افتد اینست که نور خالق که همان اندیشه و میزان دستیابی به شباهت با خالق در درون ظرف یا در درون مخلوق است یا همان قسمت از مخلوق که شبیه خالق شده است شروع به رشد می کند و به این ترتیب است که روح رشد می کند. اینجا این نور اولیه، یعنی 20% اول، نور نفش یا مرحله اول روح نامیده می شود.
]تونی به شکل اشاره می کند[
در اینجا اگر این نیت با نیت دهنده ان مچ (برابر) بشود مرحله دوم یا رواخ وارد ظرف می شود. این یک نوع دانستن بی فایده نیست یا یک نوع مسئله عقلی نیست بلکه حقیقتا مشابه خالق شدن است به عبارتی دیگر انچه که در درون ظرف به وجود می اید درک مستقیمی نسبت به ان چیزی است که در خارج از ظرف قرار داشت. حالا این حس ششم به شخص می گوید که ان کیفیت روحانی حقیقتا چیست ان مانند سوپ یا سالاد نیست بلکه اندیشه ای است که در نحوه نگرش خالق نسبت به کل خلقت وجود دارد.
]تونی شروع به ترسیم می کند[
وقتیکه این رشد ادامه پیدا می کند یعنی 60% از ان نور احساس می شود و فقط 40% احساس نمی شود نوری جدید وارد ظرف می شود که نشاما گفته می شود که فهم و درک عمیق تری از اندیشه خالق یا مشابهت بیشتر با ان است، و یا بر اساس داستان گرسنگی ما، اینجا تکه اصلی غذا را می خوریم و برای خشنود کردن میزبان ان را می پذیریم تا اینکه در نهایت نورهای خایا و یخیدا را بدست می اوریم. 

 

در اینجا مخلوق به شباهت کامل در فرم(شکل) با خالق رسیده است چون از اندیشه خلقت خود او ساخته شده است  و خواست مستقلی دارد که به لذت های خارجی بستگی ندارد بلکه تنها به اندیشه خود مخلوق برای انجام دادن کاری برابر با اندیشه خالق. پس به این ترتیب مخلوق از پایین به سمت بالا صعود می کند البته با عبور از 125 مرحله ای که همگی از پارتزوفیم یا فازهایی ساخته شده اند که دقیقا شبیه همین فرایند هستند.
چیزی که فرد در اینجا می سازد راش نامیده می شود که به معنای سر است و این یکی گوف که به معنای بدن است. با داشتن یک سر یعنی از طریق یک خواست مستقل، مخلوق می تواند تعیین کند که واقعیت درون ظرف، کیفیت دنیاهایشان و کیفیت لذت، چه چیزهایی باشد و همه این کارها برای خوبی زندگی به عنوان یک کل انجام می شود و نه فقط به خاطر من. 


راو لایتمن این جریان را اینگونه جمع بندی می کند:  
" ما خواست های روحانی را مستقیما از بالا دریافت می کنیم و برای احساس انها به حس خاصی به نام پرده نیاز داریم.
وقتیکه یک فرد این حس را بدست می اورد شروع به احساس لذت از طریق ان می کند لذتی که نور متعالی نامیده می شود. ان از طریق پرده وارد خواست لذت بردن ما می شود، خواست لذت بردن از نور متعالی، روح گفته می شود این نور به عنوان سرچشمه لذت احساس نمی شود مگر اینکه فرد، یک حس اضافی شایسته دریافت کردن ان بدست بیاورد.
همه ی این اجزاء: نور (لذت)، پرده(وسیله دریافت کردن) و روح (دریافت کننده) به هیچ عنوان به بدن فیزیکی متصل نیستند. بنابراین مهم نیست که ایا فرد بدن فیزیکی دارد یا ندارد. 


 به محض اینکه فرد تماسی با نور متعالی ایجاد می کند شروع به اصلاح خودش می کند بطوریکه به وسیله ان پر بشود. این مشابه شدن تدریجی فرد با نور و پر شدن پی در پی با ان، صعود روحانی گفته می شود.
بدن فیزیکی تنها وسیله ای برای پیشرفت روحانی در این فرایند هیجان انگیز است در غیر اینصورت هیچگونه جذابیتی ندارد.
یک لذت کوچک در مقایسه با یک لذت عظیم اصلا نمی تواند احساس بشود لذت بزرگتر ان را محو و خاموش می کند . بنابراین اگرچه یک کبالیست در همان دنیایی که ما زندگی می کنیم زندگی می کند اما او در واقع از قبل در دنیای روحانی است."
دوباره به ما بپیوندید.  
  
       

قسمت سوم از مجموعه ی اشکارسازی کبالا


دوستان، متن زیر مربوط به اموزشهای اقای تونی کوسنک از شاگردان راو لایتمن، درباره ی دانش کبالا است که مجموعه فیلم های زبان انگلیسی انرا، به صورت رایگان از سایت زیر می توانید دانلود کنید. 
www.kab.tv/eng/   category: kabbalah revealed full
  

اشکارکردن کبالا قسمت سوم: مسیر رنج یا مسیر تورا و میتزوت

دوباره سلام، به مجموعه فیلم های اشکار کردن کبالا خوش امدید من تونی کوسنک هستم.
در قسمت قبلی، در مورد نیروی پیشرفت (پیشبرنده) یعنی همان گسترش خواست هایمان و روشی که به وسیله ی ان واقعیت ما در جهت پیشرفت حرکت می کند صحبت کردیم و درباره ی کیفیتی که تعریف دنیاهای بالاتر یا دنیاهای روحانی است و کیفیتی که تعریف دنیای فیزیکی است صحبت کردیم همچنین درباره ی اینکه چگونه  نحوه ی درک کردن ما باعث پنهان ماندن دنیاهای بالاتر یا واقعیت بزرگتر از خود ما می شود.
در شکلی که مربوط به نحوه ی گسترش خواست ها بود دیدیم چهار دسته از خواست ها وجود دارند که به عنوان خواست های فیزیکی در نظر گرفته می شوند. چون اندیشه ی افرینش و خلقت ، خلق یک مخلوق و رساندن این مخلوق به لذت نامحدود است پس وسیله ی پیشرفت ما نیز باید چیزی باشد که خالق به صورت لذت بخش تشخیص می دهد. 


 
همچنین تمام جریان پیشرفت از دید اندیشه ی خلقت از طریق به وجود امدن کمبود و پرشدن ان انجام می شود. دیدیم که خواست ها از خواست های ساده تر ( یعنی خواست های حیوانی مانند رابطه ی جنسی، سرپناه، غذا و خانواده) شروع به گسترش کردند وقتی این خواست ها پر شدند به خواست بزرگتری برای داشتن ثروت رسیدیم که نوعی ذخیره کردن و انبار کردن برای نیازهای دسته ی اول بود اگر با وجود داشتن ان هنوز احساس خالی بودن بکنیم یعنی احساس کنیم هنوز چیزی ما را به جلو می کشد یا به جلو می راند انگاه این چیز را همانند یک طعم و مزه جدید یا چیزی که باید تجربه کنیم احساس می کنیم و سپس به سمتش می رویم وقتی انرا هم بدست بیاوریم ان نیز دیگر لذتی برایمان نخواهد داشت و بی مزه می شود. این همان نیروی پیشرفت یا پیشبرنده است که ما را به حرکت وا می دارد. بعد از ثروت، ما به سراغ قدرت و شهرت می رویم وقتی انها را ارضاء کردیم انوقت در نتیجه ی خالی و تهی ماندنمان به سمت دانش حرکت داده می شویم. زمانیکه دانش را هم خالی بیابیم در شرایطی گیج کننده قرار می گیریم که در این شرایط، هیچ چیزی در این دنیا نمی تواند ما را کاملا ارضاء کند. اگر به خاطر داشته باشید این همان نقطه ای است که یک مرحله ی کاملا تازه از پیشرفت برای ما قابل دسترسی و شروع می شود.

مسیر رنج & مسیر تورا و میتزوت 
وقتی این خواست ویژه برای روحانیت که کیفیت خواست بخشش را دارد وارد قلب می شود تمام چیزهای داخل قلب انسان را تغییر می دهد. قلب انسان – البته باید بدانیم که کلمه "قلب" در کبالا به معنای مجموع همه ی خواست هایی است که یک شخص دارد.- این قلب، هنوز با خواست های مربوط به دنیای فیزیکی یعنی همان خواست های دسته های یک، دو، سه و چهار پر شده است.
این خواست جدید که خواستی برای رسیدن به روحانیت است "اسرائیل (عزرائیل)" نامیده می شود.که از دو کلمه ی عبری یاشار به معنای "مستقیم" و ال به معنای "افریدگار" گرفته شده است پس اسرائیل یعنی خواستی برای ارتباط مستقیم با افریدگار. این خواست های جسمانی "ملتها" یا " ملت های جهان" نامیده می شوند به عبارتی دیگر خواست های مربوط به دنیای فیزیکی اند.
تا رسیدن به این نقطه به وسیله ی نیروی پیشرفت، با روشی که در ان خواست ها ما را وادار به حرکت کردند یعنی تا رسیدن به جاییکه ما به طور واقعی نیاز داشتیم تا انچه که بالاتر از این دنیای فیزیکی قرار دارد را احساس کنیم به طور نااگاهانه اتفاق افتاد. اما از این به بعد پیشرفت بایستی اگاهانه اتفاق بیاقتد زیرا این نقطه در قلب مانند یک ژن روحانی یا همانند جنین روح ماست روح نیز یک نوع خواست است که باید ارضاء بشود قلب باید برخلاف خواست های جسمانی از این خواست پر بشود به عبارتی دیگر همه ی خواست هایی که داریم باید متحمل یک تبدیل یا یک نوع اصلاح بشوند. و به وسیله ی اصلاح این خواست ها است که خواست رفتن مستقیم به سوی افریدگار می تواند ارضاء می شود.
اما چرا بدین گونه است؟ در حالت اصلی مان یعنی در ریشه ی روحمان ما به صورت "خالق و مخلوق" به خالق متصل بودیم و در حقیقت این دو، تنها چیزهایی هستند که در خلقت وجود دارند: خالق و مخلوق. و در اینجا ما مانند یک تک موجود یا یک مخلوق یگانه با خالق به همپیوسته و پیوند خورده بودیم. اما به علت اندیشه ی خلقت که خلق یک مخلوق و سرشار کردن ان از لذت است این فقط یک نقطه ی شروع بود شروع یک سیستم. سپس کیفیت مخلوق که خواست گرفتن است به طور هدفداری شروع به پیشرفت کرد و در نتیجه ی گسترش این کیفیت خواست گرفتن فقط برای خود من، یک تفاوت  در نوع کیفیت بین کیفیت افریدگار (که بخشش است) و کیفیت مخلوق (که گرفتن است) شروع به رشد کرد. 
 


وقتی که این نحوه ی توجه (دیدگاه، اینتنشن) خودپرستانه گسترش پیدا کرد ان مخلوق اول و کلی یا همان روح گروهی که "ادم ها ریشان" ( به معنای بشر اول) گفته می شود از طریق سیستمی از دنیاها سقوط کرد یعنی از طریق همان سیستم 125 مرحله ای به سوی خودپرستی بزرگتر و بزرگتری رفت تا اینکه این روح به نقطه ای رسید که به شکل تکه های جدا شده و انچه که ما به عنوان دنیای فیزیکی می شناسیم ظاهر شد. ان روح گروهی در ابتدا به 600000 قسمت شکسته یا تکه تکه شد که هر یک از این قسمت ها یک تکه و یک خواست از ان اصل را در خود دارد. اما انچه تا کنون اشاره شد تنها یک نیمه ی راه این جریان است یعنی این جنبه ی شکسته و تکه تکه شدن روح گروهی که به خاطر ان ما تنهایی، جدایی از یکدیگر، ناسازگاری با یکدیگر و یک خواست برای بهره کشی از یکدیگر را به همراه دنیای فیزیکی تجربه می کنیم فقط یک نیمه ی ماجرا است و می رود که اصلاح بشود یعنی می رود تا از طریق این سیستم دنیاها به بالا صعود کند و به همان حالت پیوستگی با افریدگار برگردد اما این اصلاح نمی تواند که یک دفعه انجام بشود پس ان بر اساس هدفی خاص به 600000 قسمت شکسته شد.
خود هر یک از این قسمت ها نیز به 613 خواست شکسته یا تکه تکه شدند. پس هر یک از این خواست های داخل ادم ها ریشان دارای 613 خواست است که می توانند اصلاح بشوند زیرا به اندازه ی کافی کوچک هستند. این اتفاق مانند تقسیم کردن یک گنج بزرگ است که به هر فرد یک سکه از ان را می دهیم و البته می دانیم که این فرد این کیفیت بخشش را برخواهد گرداند این نقطه ی در قلب وقتی که درون یک فردی قرار می گیرد انوقت می توان  مطمئن بود که این نقطه به اصلش برگردانده می شود و این گنج دوباره همانند یک مجموعه جمع خواهد شد.
به همین صورت برای نقطه در قلب فردی که شروع به احساس این خواست برای رسیدن به روحانیت می کند این سکه از گنج پادشاه به علاوه ی 612 خواست دیگری که در قلب وجود دارد بایستی ذره به ذره برای همانندی با یک درجه ی عالیتر یعنی کیفییت خالق و برای معکوس کردن ان جریان دچار تبدیل بشوند.
اکنون موضوع اینست که این فرایند برگشتن به اصلاح (تیکون) یا تبدیل یا اجرای اندیشه ی خلقت بایستی که اتفاق بیافتد و همه ی 600000 تکه ی روح گروهی باید دوباره به هم بپیوندند و باید از درک خودمحورانه ی فیزیکی و دنیای رنج به سمت بالا یعنی به سمت یک ارتباط کلی و کامل با یکدیگر صعود کنند به گونه ای که ما به هدف خلقت یا همان پیوستن به افریدگار و پر کردن خواست نامحدود برسیم این باید اتفاق بیافتد اما سئوال اینست که ایا این اگاهانه و با موافقت ما اتفاق خواهد افتاد یا ما به سمت ان هل داده خواهیم شد؟
شما می بینید که یک هدف وجود دارد و رسیدن به این هدف تضمین شده است اما برای رسیدن به این هدف دو مسیر وجود دارد: یکی" مسیر رنج" است و دیگری "مسیر تورا و میتزوت" گفته می شود.
مسیر رنج همان مسیری است که همه ی ما از قبل بر روی ان قرار داشتیم و داریم. در واقع، ان حتی یک مسیر هم نیست بلکه یک تحول و تراشیده شدن ارام بشریت است که ما انرا "تاریخ" می نامیم. ان یک نوع چسبیدنمان به نحوه ی درک فیزیکی مان است همان مشخصه ای که واقعا نیاز به تغییر دادنش داریم. نتیجه ی این رشد نااگاهانه در جریان پیشرفتمان اینست که به وسیله ی حوادث هل داده می شویم مثلا ما بلایای ناگهانی و تسونامی ها را می بینیم جنگ ها را می بینیم تجربیات شخصی خود از درد و رنج در زندگی هایمان را داریم که تنها به خاطرعدم وجود رشد اگاهانه در جریان پیشرفتمان برای اصلاح خواست هایمان باعث انها می شویم. این مسیر می تواند همینطور ادامه پیدا کند و ادامه پیدا کند و مسیری ناخوشایند است. وقتیکه نقطه ی در قلب در یک فرد ظاهر می شود انوقت این رشد اگاهانه می شود و این همان مسیر "تورا و میتزوت" است.
تورا یعنی" اموزش (اصلاح) به وسیله ی نور" و میتزوت یعنی تبدیل کیفیت یکی از ان 613 خواست از شکل خودپرستانه اش به شکل نوعدوستانه اش.
هر اتفاقی که در زندگی ما رخ می دهد در حقیقت یک "میتزوا" است یک امکان تبدیل که در مقابل ما ظاهر شده است. اینجا وقتی من از کلمه ی میتزوا حرف می زنم منظورم انجام قوانین شرعی نیست که در ان برای انجام یک عمل مشخص به شما دستور داده می شود و لیستی از اینگونه چیزها را می توان را در شولخان اروخ یا جدول قوانین یهود و اینجور کتابها دید که می گویند این عمل فیزیکی را در فلان حالت انجام بدهید. من درباره ی اعمال فیزیکی صحبت نمی کنم بلکه منظورم یک اصلاح درونی است یا اصلاح در مورد یک خواست است. به عبارتی دیگر شما می توانید یک عمل خارجی خوب انجام دهید – خواه یک عمل خوب مذهبی باشد یا عملی که خودمان به عنوان رفتاری خوب در برابر دیگران در نظر می گیریم- یا هر نوع عمل خارجی ای را می توانید انجام دهید در حالیکه هنوز در درون پر از تنفر و خودپرستی هستید. نمی توان چیزی را به این صورت اندازه گیری کرد اینجا ما درباره ی یکی از 613 خواستی صحبت می کنیم که به شکل یک اتفاق در زندگی مان ظاهر می شوند.
کل زندگی ما به وسیله ی این جریان پیشرفت به صورتی طرح می شود که موقعیت هایی برایمان ایجاد کند که ما ابتدا مثلا در یک موقعیت خاص عملی که به شکل گرفتن برای خود احساس می کنیم را برداریم و همانرا به شکل نوعدوستانه اش تبدیل کنیم و به این وسیله اندیشه ی خلقت همان اندیشه ای که در پشت این موقعیت وجود دارد را بفهمیم زیرا همانطوری که بیاد دارید تنها روشی که می توانیم در دنیای روحانی پیشرفت کنیم از طریق تغییر دادن  کیفیت درونی خودمان می باشد یا شبیه کردن کیفیت خودمان به روحانیتی که می خواهیم واردش بشویم. بنابراین انچیزی که بر اساس این خواست جدید یعنی این خواست مستقیم به سوی افریدگار می خواهم بشناسم اینست که من می خواهم افریدگار را درک کنم و یک احساس مستقیم از او داشته باشم من می خواهم که در درون خواست هایم و در چیزهای ملموسی که در زندگی ام رخ می دهند احساس کنم که اندیشه ی او، یعنی ان یگانه ی بالاتر و ان مرحله ی بالاتر چیست که این موقعیت و این فرصت را مانند هدیه ی روز تولد به من داده تا ابتدا ان را به شکل درهم گسیخته اش بردارم و با انالیز و دیدن انچیزی که واقعا هست اندیشه ای که در ماورای ان قرار دارد و همان تیکون است یک میتزوا و تحول است را احساس کنم.
این 125 حالتی که به وسیله ی انها از ارتباطمان با واقعیت کامل به درون این وضعیت جداییمان و به شکل افرادی از مردم که دارای خواست هایی هستند سقوط کرده ایم این 125 گام نیز به طور کامل به وسیله ی این 613 میتزوت در بر گرفته می شوند به طوریکه اصلاح از طریق این تبدیل ها یک فرد را در مسیر برگشت به بالای نردبان خواهند رساند.
ویژگی دیگر اینست که هر یک از حالت های مربوط به مراحل سقوط همانند یک ژن در درون ما قرار دارند یعنی هر مرحله ای که با ان یک درجه بزرگتر و بزرگتر از خواست گرفتن اضافه شده بود توسط خود ما به یاد اورده می شود مانند خرده نان هایی که در روی یک مسیر افتاده اند.این نقطه ی در قلب اولین ژن روحانی و اغاز دسترسی ما به صعود است. در حقیقت نقطه ی ورود به یک زنجیره ای از ژن های روحانی است که "رشیموت" نامیده می شوند یعنی یاداوری ها و تمام اتفاقاتی که در زندگی های ما رخ می دهند و ما را به وسیله ای این 613 تبدیلات خواست گرفتن به خواست بخشش به خالق پیوند می زند. هر اتفاقی در طرح و نقشه ی کاملی چیده می شود که ما بتوانیم فرصتی بدست بیاوریم برای تشخیص اینکه چه کاری باید انجام دهیم.
اما این عمل اصلاح و تبدیل، این تیکون به وسیله ی ما انجام نمی شود بلکه در نتیجه ی وجود یک خواست در ما انجام می شود و ما را به این نور روحانی متصل می کند پس در نتیجه ی خواستی که داریم عمل به وسیله ی نور احاطه کننده بر روی ما انجام خواهد شد.
کتاب زوهر بیان می کند:" هنگامی که یک فرد برای خالص سازی خودش تلاش  بکند او از سوی بالا کمک خواهد شد". به عبارتی دیگر این نتیجه ای از نیاز مرحله ی طمع است هنگامیکه خواست مربوط به ان چهار دسته نیازهای جسمانی تبدیل به یک خواست بزرگتر و بزگتر می شود برای دانستن اینکه کیفیت بخشش واقعا چیست؟  ما خودمان نمی توانیم به این کیفیت برسیم این کار "عمل خالق" نامیده می شود نه به طوریکه که ما همانند یک دسته از سربازان زیبا از انجا خارج می شویم و کاری که افریدگار برای ما تعیین کرده است را انجام می دهیم بلکه به این شکل که عمل تبدیل یا خالص شدن یا تیکون به وسیله ی نور و در نتیجه ی یک خواست گسترش یافته  در درون ما بر روی ما انجام می شود. اما مواظب باشید که از به کار رفتن کلمه ی "نور" در اینجا سردرگم نشوید و انرا به صورت یک چیز فیزیکی در نظر نگیرید. به یاد داشته باشید که دنیای روحانی ، به شکل کیفیت ها و ویژگی ها است یعنی نوع کیفیت ان شامل حالت های حسی و نحوه ی توجه (دیدگاه) است.
برای اینکه شما بخواهید تضاد، مابین نوع توجه خودتان و نوع توجه نور را احساس کنید نمی توانید که خیلی ساده یک خواست داشته باشید و ان هم مستقیما به وسیله ی یک نوع لذت پر بشود یعنی به صورتی که در دنیای فیزیکی می بینیم. برای احساس تفاوت بین حالت ما و حالت نور یا نحوه ی توجه من و نحوه ی توجه نور لازم است که یک حسگر داشته باشیم چیزی که بتواند نور را احساس کند و خود این حسگر باید یک نوع نحوه ی توجه باشد. ان در کبالا "پرده" نامیده می شود و همان چیزی است که در درس قبلی مان به عنوان یک حس اضافی و حس ششم در موردش صحبت کردیم. 
  
  این پرده همانند یک تشدید کننده عمل می کند یک نقطه ی رویارویی (تقابل) است با خواستی که ان را می فرستد و این پرده توسط نور داده می شود. نسبت به حالت بدون وجود این پرده که  نور مستقیما تنها به داخل می رفت حال ان به این پرده برخورد می کند و باعث یک احساس می شود یک تفاوت بین نحوه ی توجه اینجا {تونی به کلی اشاره می کند} و نحوه ی توجه در اینجا {تونی به نور اشاره می کند}. و این پرده یا مساخ یک وسیله است. با استفاده از این پرده است که می توانیم خواست گرفتن را که ماده ی سازنده ی ما و تنها وسیله ی موجود در دست ما است را به چیزی بسیار متفاوت تغییر دهیم. ما تنها بر اساس یک نحوه ی توجهی که با نحوه ی توجه دنیای روحانی مطابقت دارد می توانیم شروع به احساس و دریافت نور بکنیم به این موضوع بعدا بیشتر خواهیم پرداخت. اما چه اتفاقی خواهد افتاد وقتی حقیقتا این بتواند رخ بدهد هنگامی که این احساس موجود در اینجا، نحوه ی توجه در پرده، همانند نحوه ی توجه نور بشود که انوقت یک "خواست اصلاح شده" نامیده می شود. در نتیجه ی احساس این تضاد یک نیاز در ما به وجود می اید یک نیاز درست و یک نیاز ویژه. یعنی کمبودی در راستایی مشخص ایجاد می کند و باعث می شود تا ما بخواهیم انچیزی را که نداریم احساس کنیم و ان همان احساس نور، نحوه ی توجه و اندیشه ی موجود در پشت نور است و خود این احساس، ما را در یک راستای جدید و به سوی اصلاحی بزرگتر و بزرگتر حرکت خواهد داد.
در هر زمانی که یکی از خواست های درون ما دچار تبدیلی از شکل خراب و از هم گسیخته اش به شکل کاملش – یا تبدیلی از خواست گرفتن به خواست بخشش- بشود همین باعث تماس ما با جاودانگی و ابدیت می شود و ما را بیشتر و بیشتر به اندیشه ی موجود در پشت کل این فرایند متصل می کند. به انجام رسیدن این کار نه تنها باعث تبدیل ان خواست مشخص برای خود ان فرد می شود بلکه در نتیجه ی ارتباط درونی ای که در ادم ها ریشان ، وجود دارد این قسمت مثلا مربوط به فرد شماره یک و ان خواست درون فرد شماره یک همانند طرح های هولوگرامی در تمام خواست های دیگر نیز اصلاح می شود و انها را به یکدیگر دوباره مرتبط می کند. پس این اصلاح نه تنها خود فردی که اصلاح را انجام می دهد بلکه کل دنیایشان را بالا می برد به طوریکه درک ما از واقعیت مان، دلیل رخ دادن حوادث، اندیشه ی پشت انها، در مورد اینکه چیزهای خوب یا بد رخ می دهند این تغییر می کند. یک فرد می تواند نیک بودن هدایتی که در پشت کل سیستم وجود دارد را احساس کند و بیشتر از این فریب ایده های فیزیکی درباره ی اینکه چه چیزی خوب و یا چه چیزی بد است را نمی خورد.
این نوع درک، از عشق موجود در پشت این فرایند در واقع همان روشنفکری (روشنگری) است. در حال حاضر که ما حوادث را در اطرافمان به صورت خوب و بد می بینیم چیزهایی که می خواهیم اتفاق بیافتند و چیزهایی که احساس می کنیم نباید اتفاق بیافتند یا این احساس که ما کار درستی انجام می دهیم یا کار نادرستی انجام می دهیم یا اینکه عمل مشخصی را انجام می دهیم و به خاطر ان مجازات می شویم یا اینکه یک نیروی خوب و یک نیروی بد در واقعیت وجود دارد اینها، واقعیت نیست. این صورتی است که برای خواست گرفتن به نظر می رسد و روشنفکری یعنی بتوانیم ببینیم بر خلاف انچه که به نظر می رسد چه اندیشه ی یگانه و حقیقی ای پشت ان وجود دارد.
به ما بپیوندید در دفعه ی بعدی، که به نیروی پیشرفت خواهیم پرداخت و به دلیل رنج بردن و اینکه چطور می توانیم به بالاتر از ان صعود کنیم.